صراط

آنان که مفهوم ولایت را نمی دانند در کار ما سخت درمانده اند.
شهید آوینی


"صراط" درگاهی است برای نوشتن
از مطالبات امام خامنه ای (روحی فداه)

پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات

صراط

ای کـــــه مـــــــــرا خوانــده ای راه نشـــــــانم بــــــده...

بسم رب الحسن علیه السلام...
بهار93 وسال جدید شمسی آغاز شد و راهبرد کلان سیاست های ایران اسلامی، با نگاه همه جانبه و نافذ امام خامنه ای  طبق روال سالهای قبل در قالب شعار سال مطرح شد:"« اقتصاد و فرهنگ، با عزم ملی و مدیریت جهادی » "
نگاهی گذرا بر راهبردهای  امام درنامگذاری  سالهای قبل ،نشان دهنده ی  یک نقشه ی راه کلی وجامع ،برای رسیدن به  اقتصادی سالم و مقاوم است. سال ۱۳۷۲ تاکید بر «عدالت اجتماعی»، سال ۱۳۷۳ تاکید بر «صرفه‌جویی»، سال ۱۳۷۴ تاکید بر «وجدان کاری، انضباط اجتماعی، انضباط اقتصادی»، سال ۱۳۷۵ تاکید بر «ضرورت پرهیز از اسراف و حفظ ثروت و منابع عمومی کشور»، سال ۱۳۷۶ تاکید بر «مبارزه با اسراف»، سال ۱۳۷۷ تاکید بر «صرفه‌جویی و پرهیز از اسراف»، سال 1380 تاکید بر «تلاش برای رفع مشکل اشتغال»، سال 1382 تاکید بر «نهضت خدمت‌‌رسانی به مردم»، سال ۱۳۸۷ سال نوآوری و شکوفایی، سال ۱۳۸۸ تاکید بر «حرکت مردم و مسئولین به سوی اصلاح الگوی مصرف»، سال ۱۳۸۹ سال «همت مضاعف، کار مضاعف»، سال ۱۳۹۰ سال «جهاد اقتصادی»، سال ۱۳۹۱ تاکید بر «تولید ملی و حمایت از کار و سرمایه‌ ایرانی».سال1392 تاکیدبر«حماسه ی سیاسی ،حماسه ی اقتصادی».
بخصوص از سال 88به بعد شعارهای سال گویای درخواست صریح امام خامنه ای در زمینه ی اقتصادمقاومتی  است،چرا که دشمن بعد از شکست در انواع جنگ ها علیه نظام اسلامی ایران ،خواه  نظامی باشد یا ترور دانشمندان هسته ای وخواه انواع جنگ نرم،اینبار از در تحریم و در مضیقه قراردادن معیشت  مردم وارد میدان جنگ شده است.و تغییر رویه ی جنگ از حالت نظامی به اقتصادی در سطح بین الملل نشان دهنده ی تداوم این نوع جنگ است،زیرا برای جبهه ی استکبار ،هم کم هزینه تر از جنگ نظامی است ، هم اقتصاد به دلیل رابطه ی تنگانش با سیاست یک عنصر قوی در اقتدار کشور محسوب می شودوهم تاثیر آن با استفاده از  تحریم ها ،نارضایتی مردم را از مسئولین به دنبال داردوموجب تنش داخلی می شود .
در نگاه اول  در به ثمر رساندن پیام امام خامنه ای نام گذاری امسال ،لبیک اقشار مختلف مردم  ایران اسلامی اعم ازدولت ،ملت ،کشاورز،دانشجو، کارمند، بازاری ورئیس دولت وسربازانش و ... به فرمان حضرت امام خامنه ای نیاز است .
عزم ملی یعنی  اینکه «ملت ایران باید خود را قوی کند؛ اگر ملتی قوی نباشد و ضعیف باشد به او زور خواهند گفت و باجگیران عالم از او باج می خواهند و اگر بتوانند به او اهانت کرده و او را زیر پا لگد می کنند؛ این طبیعت دنیایی است که با افکار مادی اداره می شود».

وقتی عزم ملی خواسته  ی امام است ،یعنی مردم اعم از زن ومرد  باید در عرصه اقتصاد و فرهنگ فعال شوند ،بازاری در بازار،دانشجو در دانشگاه وکارگر و کشاورز و کارمند در محل کارمجاهدانه وارد میدان شوند و پای کار بایستند، توجه کنند که مقام معظم رهبری فرمان عزم ملی صادر فرموده اند.باید علما، اساتید؛ روشنفکران انقلابی، هنرمندان متعهد نقاط منفی و مثبت فرهنگی واقتصادی کشور را به رخ مسئولان بکشند و این همان عزم ملی و جهادی است.
مردم نقش مهمی در اجرای سیاستهای اقتصادی ،سیاسی،اجتماعی ،فرهنگی دارندودر برخی از سیاست‌ها، اصلی‌ترین نقش را در اجرا و شکست آن برعهده دارند. به عبارت دیگر، همان‌طور که امام خامنه ای  نیز در سخنانشان اشاره کردند، همواره یک طرف اجرای سیاست‌های دولتی، در ابعاد مختلف، بُعد مردمی اجتماع و اقتصاد است. سیاست اقتصاد مقاومتی و تحقق جایگاه مردم در اقتصاد نیز از این قاعده مستثنا نیست و مطابق با تأکید امام در سخنرانی شعار امسال، مردم نیز نقش و وظیفه‌‌ای اساسی در این امر دارند. ایشان در سخنرانی شان کرده بودند:
«عمده، مردم‌اند. شما باید کالاى ایرانى بخواهید. این افتخار نیست. این تفاخر غلطى است که ما مارک‌هاى خارجى را در پوشاکمان، در وسایل منزلمان، در مبلمانمان، در امور روزمره‌مان، در خوراکى‌هایمان ترجیح بدهیم به مارک‌هاى داخلى؛ در حالى که تولید داخلى در خیلى از موارد بسیار بهتر است. تولید داخلى مهم است. ببینید کارگر ایرانى چه تولید کرده است، سرمایه‌دار ایرانى چه سرمایه‌گذارى کرده است. در زمینه‌ى مصرف، عمده‌ى کار دست مردم است که این بخشى از اصلاح الگوى مصرف است که من دو سال قبل اینجا به ملت ایران عرض کردم و بخشى از جهاد اقتصادى است که سال گذشته عرض کردم. تولید ملى مهم است. این را باید هدف قرار بدهند.»
مسلم است ایجاد شرایط مناسب برای زندگی و سازندگی آینده ،بدون مشارکت مردم امکان پذیر نیست و مشارکت عملی مردم در اقتصاد و فرهنگ  برای بستر سازی درخور،ضروری است،چرا که محقق شدن حماسه ی اقتصادی واقتصاد پویا و به دور از وابستگی نیازمند چندین سال سیاست گذاری،اجرای سیاستهای بنا شده،حمایت از تولید و ظرفیت های داخلی ،اصلاح ومدیریت نحوه مصرف کالا در زندگی،در خواست وتمایل به کالای داخلی،صبرو حوصله وپیگیری مردم است.
باید فرهنگ استفاده صحیح از کالای داخلی را خودمان در جامعه نهادینه کنیم واینجاست که ارتباط تنگاتنگ فرهنگ واقتصاد نمایان می شود.
اقتصاد مقاومتی اقتصاد مردمی است ،زیرا که رفتارهای خصمانه ی خارجی اقتصادملی،نهایتا متوجه مقاومت مردم در برابر فشارها ی اقتصادی است،از این رو لازم است که مقاومت های مردمی آگاهانه و مبتنی بر شناخت باشد ودر شرایط حاضرآگاهی و شناخت توسط مطالبه ی  عمومی از دستگاه های ذی ربط و مسئولانشان ،مطلوب تر حاصل می شود. کارگران، کشاورزان، کارمندان، کسبه و تجار و دیگر اقشار جامعه همگی می بایستی درک صحیحی از سیاست های خصمانه اقتصادی علیه نظام اقتصادی جمهوری اسلامی ایران داشته باشند و سازوکارهای این رفتار خصمانه را چه از سوی کشورهای خارجی باشد و چه از سوی نمایندگان آنها در داخل، به درستی بشناسند.
مردم اگر مجاهدانه وارد میدان عمل شوند وبا اطمینان پیش بروند،اتکا به ظرفیت داخلی در دولت هم تقویت می شودو مشخص می شود که تنها راه حل مسائل اقتصادی سیاست خارجی نیست و از نیروی عظیم ملی داخلی غفلت نمی شود،مثلا اگر سرمایه های مردمی به سمت تولید برود،هم تولید با کیفیت تر حاصل می شود ،هم باعث ایجاد اشتغال می شود و هم نظارت جدی مردم سبب می شود قانون درست اجرا شود.
می توان گفت امروزه یکی از دلایل مشکلات اقتصادی برای خانواده های ایرانی ،روی آوردن به سبک زندگی غربی،افزایش بیش از اندازه مصرف گرایی و تجمل گرایی،رفاه طلبی  واحساس آسایش در سایه ی  استفاده از کالای خارجی ،وایجاد نیازهای غیرضروری در جامعه است،و اینها مواردی هستند که با عزم ملی توسط خود مردم ،بهترکشف و مهار می شود ،چرا که اقتصاد مقاومتی درون زاست و حل مشکلات را نیز بر مبنای نگاه به داخل می داند.
سبک زندگی کنونی مردم ایران، به سمت استفاده از کالای خارجی پیش می برد و اگر تغییری در این رویکرد حاصل نشود ،انتظار رشد مصرف کالای داخلی بیهوده است.عزم راسخ ملی برای تغییررویه ها به  سبک زندگی اسلامی ،حضورواحساس مسئولیت تمام70میلیون سرباز امام خامنه ای را می طلبد،با فرهنگ سازی سبک زندگی اسلامی اولا،مصرف کالای خارجی جایش را به کالای همتای داخلی می دهد، نیازها ،کمبود ها،مشکلات از سوی مردم مطرح شده وتلاش در جهت تولید کالای مورد نیاز ،موجب تغییر ساختار تولیدات ملی می شود،کالای با کیفیت تر در کارخانه های داخل با نظارت مهندسان داخلی و قشر تحصیلکرده ی آماده به خدمت ،تولید می شود و این باعث رشد اقتصادی می شود.
هم چنین کشور ما کشوری به دلیل داشتن منابع طبیعی فراوان،آب و هوای متنوع،ذخایر زیرزمینی،نیروی کار جوان،مرزهای آبی،وقرار گرفتن در منطقه ای حساس ،کشوری غنی به حساب می آید که با حمایت اصولی دولت و عزم ملت در کارو تلاش و کارآفرینی و بهره برداری می تواند در زمینه ی اقتصاد بسیار قوی شود.
نتیجه این بینش این است که بدون حضور وهدایت مردم در جهت رسیدن به اهداف سیاست تحقق عزم ملی و اقتصاد مقاومتی، راهکارهای دولت به شکست انجامیده و جز هزینه بالای رهاوردی برای کشورمان نخواهد داشت.


1:لطفا موارد کاربردی برای موضوع اگر به ذهنتان می رسد جهت استفاده بیان بفرمایید.به نظرم می رسد هر بخش از مطلب نیاز به مطالعه گسترده و بسط و اجرا دارد،فقط نوشتن کافی نیست.
2:مولای ما دعا بکن برای ما....


✜ ح-سحر و منتظر✜
۲۲ فروردين ۹۳ ، ۲۳:۵۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ نظر


از همان صحنه های آغازین فیلم، حتی اگر نام فیلم ساز را ندانی به راحتی می توانی حدس بزنی که این فیلم اثر مسعود ده نمکی است. محور اصلی داستان در ابتدای فیلم و در حرف هایی که افسانه با مادرش می گوید، گویای دغدغه ی همیشگی این فیلم ساز جوان است: "فقر و فحشا"
هر اثر هنری و به ویژه فیلم، علاوه بر پیام و اثرات مستقیم خود، تاثیرات غیر مستقیمی نیز دارد. یک فیلم ساز خوب علاوه بر محتوا و هدف مستقیم، باید به تاثیرات غیر مستقیم فیلم نیز توجه کرده و برای آن برنامه ریزی نماید. و نیز در یاد داشته باشیم که هیچ رویداد، صحنه و حتی دیالوگی در یک فیلم بی هدف به نمایش در نمی آید. پشت هر سخن، هر صحنه و هر رویدادی مقصودی نهفته است که باید در نقد و تحلیل فیلم مد نظر قرار گیرد.
اگر از بازی های خوب و صحنه های معنوی و استفاده از نمادهای مذهبی بگذریم، می توانیم فیلم سینمایی رسوایی را از منظر محتوایی به بوته ی نقد بگذاریم.

داستان رسوایی در یک محله شکل می گیرد. محله ای قدیمی در جنوب شهر که هر روز پیرمرد روحانی (که با بازی اکبر عبدی بسیار خوب از آب در آمده است) از آن عبور می کند. این روحانی جایگاه ویژه ای نزد مردم محله دارد، همه ی مردم با علاقه و فروتنی به او سلام می کنند، در نماز جماعت به او اقتدا کرده و در پای منبر او به گریه می افتند. در گذری که روحانی داستان به دکان پیرمرد لحاف دوز دارد از سخنانی که بین این دو نفر رد و بدل می شود و از عکسی که پشت سر پیرمرد لحاف دوز به چشم می خورد، می توان دریافت که با شخصیتی عرفانی و اخلاقی مواجه هستیم.

و باز همین محله است که هر روز افسانه -دختری که به دلیل فقر به انحراف کشیده شده است- از آن عبور می کند. و این بار همان مردمی که آنطور روحانی محله ی خود را مورد اکرام قرار می دادند، در برخورد با دختری بد حجاب و عشوه گر به راحتی خود را می بازند و چشم چرانی می کنند.

این تناقض که در دو جلوه ی مردم یک محله به تصویر کشیده شده است، ناگزیر چنین سوالاتی را به ذهن می آورد:
چرا با وجود مبلغی مانند روحانی داستان با آن نمازهای با شکوه و جلسات اخلاق و موعظه ی  پرشور، مردم این محله تا این حد چشم چران هستند؟
آیا نمازی که "بازدارنده ی از فحشا و منکر است" نتوانسته تاثیری در مردم این محله داشته باشد؟

آیا آن گریه های سوزناک نباید در عمل نتیجه ای به دنبال داشته باشد؟
تناقضی که رسوایی اینطور دچارش شده است تا پایان فیلم باقی می ماند. بطور کلی در فیلم رسوایی مردها موجوداتی ضعیف النفس و بی اراده جلوه داده شده اند که هیچ مهاری در برابر هوای نفس خود ندارند و به راحتی اسیر دست دخترکی عشوه گر می شوند. از حاجی ریاکار داستان بگیر تا جعفر-جوانی که دلباخته ی افسانه است- تا مامور نیروی انتظامی و راننده ی تاکسی و کارمندان اداره ی حاجی شریف! مسئله ی خودباختگی مرد ها در این فیلم چنان نمایش داده شده است که گویا امری کاملا طبیعی می باشد و خلاف آن چیز عجیبی است!
رسوایی در اصل درصدد رسوا کردن ریاکارانی همچون "حاج شریف" داستان است که با ظاهری متدین، باطنی خراب دارند و تلاش می کنند چیزی را که برای دیگران نمی پسندند خود به چنگ آورند. و در برابر حاج شریف همان روحانی درست کردار و مخلص قرار دارد که از آبروی خویش می گذرد و به افسانه کمک می کند.

اما در این میان، شخصیتی که نویسنده از روحانی داستان به عنوان یک عالم دینی و استاد اخلاق ساخته است از چند جهت قابل بحث می باشد:
قهرمان داستان فردی نشان داده شده است که در سطح بالایی از کمالات معنوی قرار دارد. مردی که برای شکستن غرورش به کارهایی همانند حمالی می پردازد، به اشخاص نیازمند کمک می کند و ...
اما تصویری که در اطلاع داشتن شیخ از رویدادهای آینده یا دیدن حقایق غیبی و یا مستجاب الدعوه بودن نشان داده شده است تصویری نا به جا و نادرست می نماید. اساسا چنین تصور و نیز چنین انتظاری از یک عالم دینی کاملا بی جا است. برای ارشاد و راهنمایی مردم و هدایت ایشان به راه درست زندگی نیازی نیست که شخص بتواند پشت دیوار را ببیند یا از امور غیبی اطلاع داشته باشد. و این در حالی است که حتی اگر شخصی به چنین مراتبی از کمالات عرفانی رسیده باشد، هرگز حاضر نمی شود که دیگران را اینطور راحت از این امور مطلع نماید.

بزرگ ترین خطایی که در این راستا رخ می دهد جایی است که شیخ به بهانه ی پناه دادن و اصلاح افسانه به حکم الهی عمل نمی کند! این حکم الهی است که "حضور دو نفر نامحرم در مکانی که امکان ورود شخص دیگری نیست حرام می باشد" و هیچ کس از احکام قطعی اسلام مستثنی نیست. حرام الهی حرام است حتی برای پیامبر خدا و گر نه یوسف(ع) به ارشاد زلیخا اهلیت بیشتری داشت تا شیخ رسوایی!
در زمینه ی کمک به افسانه و راهی که شیخ در پیش می گیرد، مانند پناه دادن به دختری که از دست قانون گریزان است یا تن دادن به کارهایی در مقابل تهدید های او، جزء مواردی است که نشان می دهد تصویر ساخته شده از این عالم دینی کاملا درست و به جا نیست.
البته بنده گمان نمی کنم که نویسنده ی رسوایی غرضی در این کار داشته باشند، چرا که مسعود ده نمکی را یک فیلم ساز ارزشی می دانم. و بیشتر علاقه دارم که این مسائل را به پای اطلاعات کم و دیدگاه خام نویسنده بگذارم، چرا که شکاف میان ایدئولوژی و هنر، در رسانه ی کشور ما چیزی کاملا عیان می باشد.
رسوایی همچنین در چند جا نسبت به قشر روحانی کم لطفی کرده است. جایی که بعد از پخش شدن فیلم رسوایی افسانه و حاجی، وی به مسجد می آید و به نماز می ایستد و غیر از پیرمرد لحاف دوز همه ی مردم مسجد را ترک می کنند و به نماز خواندن پشت حاجی تمایلی ندارند... در این صحنه که نمایش سطحی نگری و بی بصیرتی اهل محله است، در میان مردم تعدادی مرد با لباس روحانیت دیده می شود، روحانی هایی که نسبت به شیخ و استاد اخلاق خود دچار تردید شده اند. یکسان دیدن همه ی مردم محله غیر از "یک نفر" نه تنها تناقض ابتدای داستان را پررنگ تر می سازد، بلکه نسبت به قشر روحانی کم لطفی به حساب می آید.

و در جایی دیگر طلبه ای جوان را می بینیم که شاگرد درس اخلاق روحانی است. وی که با دیدن یک جفت کفش زنانه در خانه ی استاد خود از میان هزار و یک احتمال ممکن بدترین آن را بر می گزیند، دچار دست پاچگی عجیبی می شود که فقط می تواند خنده ی بیننده های فیلم را به دنبال داشته باشد! و بعد همپای همه ی مردم محله به روحانی پشت کرده و دین و دنیای خود را می بازد.
از موارد دیگری که سطح محتوای فیلم را پایین آورده است دیالوگ های اضافی می باشد که کاملا مشخص است جزء پیکره ی فیلم نامه نیستند و بعدا به آن اضافه شده اند. مانند اکثر سخنان مامور نیروی انتظامی که به نظر می آید فقط برای جذابیت و مرفه کردن فیلم به آن اضافه شده اند. البته دلیل این امر به شیوه ی فیلم سازی مسعود ده نمکی بر می گردد. وی در آثار خود به بازیگران چنین اجازه ای می دهد که نوآوری کرده و آنچه فی البداهه به ذهنشان می آید به متن فیلم نامه اضافه کنند.

کلام آخر اینکه آنچه همواره در مورد آثار آقای ده نمکی برای بنده مطرح می شود، این است که در رابطه با فقر و تاثیر آن بر روی انحراف افراد به ویژه جوانان باید نگاهی همه بعدی و جامع داشته باشیم. به نظر می رسد دیدگاهی که در آثار ایشان وجود دارد و در فیلم رسوایی در کلام افسانه در کلانتری مطرح شده است- آنجا که می گوید: "نه به بچه های بالا شهر که دست بند طلا دستشان است و گردن بند طلا گردنشان و نه به ما بچه های پایین شهر که دست بند کلانتری دستمان است و طناب دار گردنمان"- دیدگاهی کامل نیست. البته نمی خواهیم تاثیر فقر و نداری را در ارتکاب خطا و انحراف منکر شویم اما حقیقت این است که بیشتر جرم های بزرگ از کسانی سر می زند که حتی در رفاه مالی به سر می برند و تحت تاثیر رفاه زدگی به این کارها دست می زنند. به نظر می رسد که اگر بخواهیم در مورد وجود فحشا و انحراف در جامعه کار فرهنگی عمیقی انجام دهیم، باید با دیدی جامع و در همه ی ابعاد، دلایل این مسائل را یکجا ببینیم و میزان تاثیر هر کدام و راه حل های مورد نظر را مطرح نماییم.

دوست بزرگواری دارم که در مورد پایان فیلم رسوایی حرف جالبی زد:
آیا این دختر در اثر تلاش های روحانی تغییر کرده و اصلاح شد؟ ما که تا انتهای فیلم تغییری در وضعیت ظاهرش ندیدیم!



✜ ح-سحر و منتظر✜
۰۶ فروردين ۹۳ ، ۱۸:۱۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۸ نظر


یکى از سؤالات و اشکالاتى که در مورد مجلس خبرگان و اعضاى آن مطرح مى‌شود مربوط به ضرورت وجود تخصّص‌هاى مختلف در این مجلس است. توضیح این سؤال این است که اوّلا در خود قانون اساسى شرایطى که براى رهبر ذکر گردیده در سه شرط فقاهت، عدالت، و مدیریت خلاصه مى‌شود در حالى که با توجه به شرط اجتهاد که براى کاندیداهاى مجلس خبرگان در متن قانون معتبر دانسته شده اعضاى مجلس خبرگان را نوعاً افرادى تشکیل داده و مى‌دهند که تنها توان تشخیص فقاهت و عدالت ولىّ فقیه را دارند امّا در مورد شرط مدیر و مدبّر بودن که به مجموعه‌اى از ویژگى‌ها نظیر قدرت اجرایى، آشنایى به مسائل و رخدادهاى اجتماعى، آگاهى از مسائل سیاست روز داخلى و بین المللى، و مانند آن باز مى‌گردد چندان قدرت تشخیص ندارند.

 

 بنابراین لازم است کسان دیگرى نیز در شمار خبرگان قرار گیرند که در راستاى تخصّص و موقعیّت علمى خویش در مسائل اجرایى و سیاسى و اجتماعى، بتوانند در مورد توان رهبر و ولىّ فقیه از این حیث نیز اظهار نظر کنند. و ثانیاً از آن جا که بر طبق قانون اساسى موجود، برخى وظایف و اختیارات نظیر فرماندهى کلّ قوا، تعیین خطّ مشى‌ها و سیاست‌هاى کلّى نظام اعمّ از اقتصادى، نظامى، سیاسى و غیر آنها براى رهبر شمرده شده، تشخیص این‌که آیا رهبر مى‌تواند از عهده این گونه وظایف و اختیارات برآید یا نه، نیاز به وجود متخصصان مختلف امور نظامى، سیاسى، اقتصادى و امثال آنها در میان اعضاى مجلس خبرگان رهبرى دارد تا علاوه بر صلاحیت فقاهتى و عدالتى، سایر صلاحیت‌هاى لازم در رهبر و ولىّ فقیه را نیز مورد ارزیابى قرار داده و درباره آن نظر کارشناسانه و علمى بدهند.

‌‌ بنابراین، خلاصه این اشکال و سؤال در مجموع این است که شرط اجتهاد در اعضاى مجلس خبرگان باعث شده تا فقط یک گروه از متخصّصان در این مجلس حاضر باشند در حالى که با توجه به جایگاه رهبرى در نظام ما و وظایف و اختیاراتى که براى وى بر شمرده شده،وجود گروه‌هاى متخصّص مختلف دیگرى نیز در این مجلس ضرورى و لازم به نظر مى‌رسد.

 

‌‌ در پاسخ این سؤال باید بگوییم اوّلا براى تأیید صلاحیت کاندیداهاى مجلس خبرگان، وجود شرط اجتهاد به تنهایى کافى نیست. بلکه بدیهى است از آن جا که این کاندیداها در صورت انتخاب شدن و راه یابى به مجلس خبرگان باید در مورد تعیین رهبرى و ولىّ فقیه که یک مقام سیاسى و اجتماعى، و نه صرفاً مذهبى، است تصمیم‌گیرى کنند بنابراین حتماً خودشان نیز علاوه بر برخوردارى از حدّ نصاب لازم اجتهاد باید حدّ نصابى‌از آگاهى و آشنایى نسبت به مسائل اجتماعى و سیاسى را نیز داشته باشند؛ و این مسئله در تأیید صلاحیت کاندیداهاى مجلس خبرگان یک ملاک اصلى و مهم به حساب مى‌آید.

‌‌ بنابراین، هرگز این‌گونه نیست که اعضاى مجلس خبرگان صرفاً یک سرى مجتهدین باتقوایى باشند که هیچ سررشته‌اى از سیاست و مسائل اجتماعى ندارند و به‌کلّى با این قبیل مسائل بیگانه‌اند. بلکه حتماً حدّ نصاب (یعنى حدّ قابل اعتنا و قابل قبولى از) آشنایى نسبت به مسائل اجتماعى و سیاسى نیز در آنان وجود دارد. علاوه بر این‌که باید توجه داشته باشیم وجود اشخاصى در مجلس خبرگان که صرفاً سیاستمدارند و فقیه نیستند نیز دقیقاً نظیر وجود افرادى است که صرفاً فقیه‌اند و به اندازه سرسوزنى از سیاست سر رشته ندارند و همان اشکالى که به وجود فقهاى بى‌اطلاع از سیاست و مسائل اجتماعى در مجلس خبرگان وارد است نسبت به وجود سیاستمداران غیر مجتهد و بى‌اطلاّع از فقه و فقاهت نیز وارد مى‌شود و نتیجه این است که اعضاى مجلس خبرگان حتماً باید مجتهدین آشناى به امور سیاسى و اجتماعى روز باشند.

 

‌‌ و ثانیاً، درست است که سه شرط فقاهت، عدالت، و مدیریت براى ولىّ فقیه و رهبر در قانون اساسى ذکر شده اما باید توجه داشت که این سه شرط در عرض هم و به یک اندازه براى ما اعتبار ندارند بلکه یکى از آنها مهم‌تر از دو شرط دیگر و مقدم بر آنهاست.

توضیح این‌که: ما معتقدیم آن‌چه که عنصر اصلى نظام ما را تشکیل مى‌دهد اسلام است. مدیریت و سیاست، در همه کشورهاى دیگر نیز وجود دارد و چنین نیست که در سایر کشورها که نظام آنها اسلامى نیست شخص اول کشورشان مدیر و سیاستمدار نباشد. پس ما از این جهت امتیازى بر دیگران نداریم.

 امتیاز و ویژگى خاصّ کشور ما اسلامى بودن نظام حاکم بر آن است. یعنى آن‌چه ما بیش از هر چیز بر آن تأکید داریم و همه هدف ما هم از تشکیل حکومت و اداره سیاست همان است، اسلام و گسترش ارزش‌ها و احکام آن است. بنابراین، رهبر و شخص اول چنین نظامى باید هم از حیث علمى و هم از حیث عملى، قرابت و انس و التزام لازم و کافى نسبت به اسلام و احکام و ارزش‌هاى آن داشته باشد.

و به همین دلیل هم هست که مى‌گوییم رهبر این مملکت و این نظام باید فقیه عادل باشد و فقاهت را هم بر عدالت مقدم مى‌کنیم. فقیه یعنى کسى که اسلام را بخوبى‌مى‌شناسد و درک و فهم محقّقانه و عمیق و جامعى نسبت به تعالیم و ارزش‌هاى آن دارد. اگر چنین کسى در رأس این نظام نباشد تا آن را در چارچوب اسلام هدایت کند و بر اسلامى بودن جریان و روند کلّى حاکم بر نظام و دستگاه‌ها و قواى آن نظارت داشته باشد، به هیچ وجه نمى توان اطمینان داد که حاکمیت و حکومت اسلامى تحقّق یابد بلکه تبدیل به نظام و حکومتى خواهد شد مثل سایر نظام‌ها و حکومت‌هایى که در همه کشورهاى دنیا وجود دارد و یگانه هدف آنها اداره امور جامعه است و اسلامى بودن و غیر اسلامى بودن آن برایشان معنا و مفهوم و اهمیتى ندارد.

 

‌ بنابراین نسبت به ولىّ فقیه و رهبرى نظام اسلامى، درصدر همه شرایط و صلاحیت‌ها و مقدم بر همه آنها ویژگى فقاهت و شناخت تحقیقى از اسلام و احکام قرار دارد و احراز وجود این ویژگى در رهبر بسیار مهم و حیاتى است که آن هم از عهده کسانى بر مى‌آید که خودشان متخصّص در این رشته یعنى فقاهت و اجتهاد باشند. البته همان گونه که ذکر شد تقوا و آشنایى نسبت به سیاست و مسائل اجتماعى روز نیز، هم در خبرگان رهبرى و هم در شخص رهبر اهمیت دارد و لحاظ مى‌شود.

 

‌‌ و امّا نسبت به سایر تخصّص‌ها نظیر مسائل نظامى و اقتصادى و غیر آن‌ها باید بگوییم در هیچ کجاى دنیا عادتاً نه چنین چیزى معمول و متداول و نه اساساً ممکن است که یک نفر، هم متخصّص امور نظامى باشد هم کارشناس و متخصّص کار کشته مسائل سیاسى و دیپلماسى داخلى و خارجى و هم... و در همه این امور صاحب نظر و خبره باشد. بلکه در رهبران سیاسى کشورها عمدتاً مسئله مدیریت و آشنایى به مسائل سیاست داخلى و خارجى است که مهم قلمداد مى‌شود و براى تصمیم‌گیرى در سایر مسائل نظیر مسائل نظامى، اقتصادى، مسائل مربوط به توسعه و غیر آنها از گروه‌هاى مشاوران امین و خبره بهره مى‌برند.

در نظام ما هم که یک نظام اسلامى است همین مسئله صادق است که آن‌چه رهبر لازم است شخصاً از آن برخوردار باشد توان بالا و قابل قبولى در درک و فهم سیاسى و قدرت مدیریت است. البته اشاره کردیم که به علّت خصیصه اسلامى بودن نظام باید یک ویژگى دیگر، اضافه بر رهبران سیاسى معمول دنیا داشته باشد و آن ویژگى فقاهت و اسلام‌شناسى است. امّا نسبت به غیر از این موارد لازم نیست رهبر شخصاً صاحب نظر بوده و آگاهى عمیق و تخصّصى داشته باشد بلکه مى‌تواند با بهره‌گیرى از گروه مشاوران امین و قوى در زمینه‌هاى مختلف، از عهده وظایف و اختیارات گوناگونى که براى وى در نظر گرفته شده است بر آمده و تصمیم‌گیرى نماید.

‌‌ بدین ترتیب ملاحظه مى‌شود که منطقاً وجود تخصّص‌هاى مختلف نظامى، اقتصادى و غیر آنها در مجلس خبرگان رهبرى و اعضاى آن ضرورتى ندارد و انتخاب افرادى که حدّ نصاب لازم و کافى را در اجتهاد و تقوا و آگاهى نسبت به مسائل سیاسى و اجتماعى روز جامعه و بین‌الملل داشته باشند، براى تعیین و تشخیص رهبر و ولىّ فقیه توسط مجلس خبرگان کافى است.

✜ ح-سحر و منتظر✜
۲۷ شهریور ۹۲ ، ۱۵:۱۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ نظر


مراد از «ولایت فقیه» ولایت تکوینى نیست بلکه ولایت تشریعى فقیه است.

حال ولایت تکوینی وتشریعی یعنی چه؟

ولایت تکوینى که به معناى تصّرف در عالم وجود و قانون مندى هاى آن است اساساً مربوط به خداى متعال است که خالق هستى و نظام خلقت و قوانین حاکم بر آن است.

نمونه هاى کوچکى از این ولایت را گاهى خداوند به برخى از بندگان خود نیز عطا مى‌کند که بواسطه آن مى‌توانند دخل و تصرّفاتى در موجودات عالم انجام دهند. معجزات و کراماتى که از انبیا و اولیاى الهى صادر مى‌شود از همین باب است.به اعتقاد ما بالاتری حد ولایت تکوینی به رسول الله عطا شده بود.

 اما  در بحث ولایت فقیه صحبت از تصرّف در نظام خلقت و قانون مندى هاى مربوط به طبیعت نیست؛ گر چه ممکن است احیاناً فقیهى از چنین ویژگى نیز برخوردار بوده داراى کراماتى باشد.

مسأله‌اى که در ارتباط با اداره امور جامعه، هم براى پیامبر و امام معصوم و هم براى فقیه وجود دارد بحث «ولایت تشریعى» آنهاست؛

ولایت تشریعی  یعنى همان چیزى که در آیاتى از قبیل «اَلنَبِىُّ اَْولَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ اَنْفُسِهِمْ» و در روایاتى از قبیل «مَنْ کُنْتُ مُولاَهُ فَهَذَا عَِلىٌ مَوْلاَهُ» به آن اشاره شده است.

 ولایت تشریعى یعنى ولایت قانونى؛ یعنى این که فردى بتواند و حق داشته باشد از طریق جعل و وضع قوانین و اجراى آنها در زندگى مردم و افراد جامعه تصرّف کند و دیگران ملزم به تسلیم در برابر او و رعایت آنها باشند. معناى «النبى اولى بالمؤمنین من انفسهم» این است که تصمیمى را که پیامبر براى یک فرد مسلمان یا جامعه اسلامى مى‌گیرد لازم الاجراست و بر تصمیمى که خود آنها درباره مسائل فردى و شخصى خودشان گرفته باشند مقدّم است و اولویّت دارد. به عبارت دیگر، جامعه احتیاج به یک نقطه قدرتى دارد که در مسائل اجتماعى این قدرت و حق را داشته باشد که حرف آخر را بزند؛ در این آیه خداوند این نقطه مرکزى قدرت را که در رأس هرم قدرت قرار دارد مشخّص نموده است.

 

 به همین دلیل مى‌گوییم بر اساس «النبىّ اولى بالمؤمنین من انفسهم» اگر پیامبر(صلى الله علیه وآله) به فردى دستور بدهد که به جبهه برود اگر چه خودش شخصاً مایل نباشد باید اطاعت کند. و یا اگر با این که خمس و زکاتش را داده و هیچ حقّ مالى واجبى به گردن او نیست امّا پیامبر به او دستور بدهد که باید فلان مبلغ براى جبهه بپردازى، مکلّف است این پول را بدهد و حقّ اعتراض ندارد.

 مرحوم امام خمینى(اعلى الله مقامه) این مثال را زیاد در درسشان مى‌زدند که اگر حاکم اسلامى به من بگوید این عبایت را بده باید بگویم چشم و بدهم. آن هنگام که مصلحت جامعه اسلامى چنین اقتضا کرده که ولىّ فقیه چنین تشخیص داده که به عباى من نیاز دارد اگر امر کند که عبایت را بده، من باید اطاعت کنم و عبایم را بدهم.

 این، حقیقتِ معناى ولایت فقیه است که در فرهنگ ما جا افتاده و تا این اواخر هم شبهه‌اى در مورد آن وجود نداشته و مرد و زن، پیرو جوان، روستایى و شهرى، همه و همه آن را مى‌دانسته‌اند و قبول داشته اند. شواهد متعدّدى هم در این باره وجود دارد که یکى از معروف ترین آنها قضیه تنباکو و حکم مرحوم میرزاى شیرازى است. همه شیعیانى که در آن زمان زندگى مى‌کردند چون اعتقادشان بر این بود که علما و مجتهدین جانشین امام زمان(علیه السلام) هستند و اگر جانشین امام چیزى بگوید اطاعت آن لازم است، وقتى که مرحوم میرزاى شیرازى فرمود «الیوم استعمال تنباکو حرام و مخالفت با امام زمان(علیه السلام) است» همه قلیانها را زدند و شکستند. و حتّى همسر ناصر الدین شاه نیز قلیان را از دست او گرفت و انداخت و شکست و به ذهن هیچ کس نیامد که چطور شد؟ تا دیروز که استعمال تنباکو حلال بود و اشکالى نداشت؛ مگر حلال و حرام خدا هم عوض مى‌شود و... بلکه همه، حتّى علما و مراجع و کسانى که خودشان صاحب فتوا بودند خود را ملزم به رعایت این حکم میرزاى شیرازى دانستند.

✜ ح-سحر و منتظر✜
۱۹ شهریور ۹۲ ، ۲۱:۱۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۵ نظر


 

دخالت در امور شخصی افراد- که هیچ ارتباطی با نظام اجتماع در جامعه اسلامی ندارند و یا حکم تامی در مورد آن وارد نشده است –ازاختیارات ولی فقیه نیست؛ بلکه ولی فقیه صاحب اختیار اموری است که به نوعی با اداره جامعه و حکومت اسلامی مرتبط می شود. لذا اگر مسائل و امور شخصی به نحوی متصل با مصالح نظام اجتماعی گردد ولی فقیه مداخله نموده و به حل و فصل آن می پردازد. (1)

 

ولىّ فقیه، مجرى احکام اسلام است و اصلاً مبناى مشروعیت و دلیلى که ولایت او را اثبات کرد عبارت از اجراى احکام شرع مقدّس اسلام و تأمین مصالح جامعه اسلامى در پرتو اجراى این احکام بود؛ بنابراین بدیهى است که مبناى تصمیم‌ها و انتخاب‌ها و عزل و نصب‌ها و کلّیه کارهاى فقیه، احکام اسلام و تأمین مصالح جامعه اسلامى و رضایت خداى متعال است و باید این چنین باشد و اگر ولىّ فقیهى از این مبنا عدول کند خودبه خود صلاحیتش را از دست خواهد داد و ولایت او از بین خواهد رفت و هیچ یک از تصمیم‌ها و نظرات او مطاع نخواهد بود.
بر این اساس، به یک تعبیر مى‌توانیم بگوییم ولایت فقیه در واقع ولایت قانون است؛ چون فقیه ملزم و مکلّف است در محدوده «قوانین اسلام» عمل کند و حقّ تخطّى از این محدوده را ندارد؛ همان‌گونه که شخص پیامبر و امامان معصوم(علیهما السلام) نیز چنین هستند. بنابراین به جاى تعبیر ولایت فقیه مى‌توانیم تعبیر «حکومت قانون» را به کار بریم البته با این توجه که منظور از قانون در این جا قانون اسلام است. و نیز از یاد نبریم که اشاره کردیم که از شرایط ولىّ فقیه، «عدالت» است و شخص عادل کسى است که بر محور امر و نهى و فرمان خدا، و نه بر محور خواهش نفس و خواسته دل، عمل مى‌کند. و با این وصف، بطلان این سخن که ولىّ فقیه هر کارى که «دلش» بخواهد انجام مى‌دهد و خواسته و سلیقه «خود» را بر دیگران تحمیل مى‌کند روشن تر مى‌شود؛ بلکه باید گفت ولىّ فقیه عادل یعنى کسى که بر اساس احکام «دین» و در جهت اراده و خواست «خدا» حرکت و حکومت مى‌کند. البتّه دشمنان اسلام و روحانیت در برخى گفته‌ها و نوشته هاى خود دروغ هایى به این نظریه بسته‌اند و مثلاً مى‌گویند ولایت مطلقه فقیه یعنى این که فقیه اختیار همه چیز را دارد؛ حتّى مى‌تواند توحید را تغییر دهد و انکار کند و یا مثلاً نماز را از دین بردارد. و صد البتّه اینها وصله هاى بى قواره و ناهمگونى است که دشمنان و غرضورزان درصدد بوده و هستند که به این نظریه بچسبانند؛ وگر نه احدى تا به حال چنین چیزى نگفته و نمى‌تواند بگوید.(2)

منبع: (1) بیانات رهبر معظم انقلاب در خطبه های نماز جمعه 7/12/1366

 

(2)کتاب نگاهی گذرا بر نظریه ی ولایت فقیه ، علامه مصباح یزدی ، ص 110 و 111

✜ ح-سحر و منتظر✜
۱۷ شهریور ۹۲ ، ۱۵:۳۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۴ نظر

بررسی اشکال دور در انتخاب رهبری

تا این جا روشن شد که روش منطقى و قابل دفاع در مورد تعیین رهبر و ولىّ فقیه مراجعه به آراء و نظر خبرگان است. اما پیرامون مجلس خبرگان و رابطه آن با ولىّ فقیه و رهبرى مسائلى وجود دارد که از جمله آنها اشکال دور است که درباره رابطه بین مجلس خبرگان و رهبر مطرح شده و گفته مى‌شود از یک طرف مجلس خبرگان رهبر را تعیین مى‌کند در حالى که اعتبار خود این خبرگان و کار آنها به رهبر باز مى‌گردد و این دور است و دور باطل است. توضیح این که: کسانى که مى‌خواهند براى مجلس خبرگان نامزد و در نهایت انتخاب شوند باید صلاحیت آنها توسّط شوراى نگهبان بررسى و تأیید شود. بنابراین اعضاى مجلس خبرگان در واقع اعتبار خود را از شوراى نگهبان کسب مى‌کنند و اگر شوراى نگهبان صلاحیت آنها را تأیید نکند هر چه هم تعداد آراى آنان در صندوق هاى رأى زیاد باشد موجب اعتبار و عضویت آنان در مجلس خبرگان نمى‌شود. از طرف دیگر، اعضاى شوراى نگهبان نیز اعتبارشان را از ناحیه رهبر کسب کرده‌اند زیرا بر اساس قانون اساسى، انتخاب فقهاى شوراى نگهبان بر عهده رهبر و ولىّ فقیه است. پس اگر نظرات شوراى نگهبان اعتبار دارد و نافذ است به دلیل آن است که منتخب رهبر هستند. با این حساب مى‌توانیم بگوییم اگر اعتبار اعضاى مجلس خبرگان به امضاى شوراى نگهبان است و اعتبار شوراى نگهبان نیز به امضاى رهبر است بنابراین، اعتبار مجلس خبرگان در حقیقت با یک واسطه بستگى به امضاى رهبر دارد و این رهبر و ولىّ فقیه است که به مجلس خبرگان و کار آن اعتبار مى‌بخشد:

ولىّ فقیه اعتبار مى‌بخشد به شوراى نگهبان  اعتبار مى‌بخشد به مجلس خبرگان

از این طرف نیز کار مجلس خبرگان عبارت از انتخاب و تعیین رهبر و ولىّ فقیه است و با امضا و رأى مجلس خبرگان است که ولایت فقیه و رهبرى اعتبار پیدا کرده و حقّ حاکمیت پیدا مى‌کند و بدین ترتیب دور فلسفى پیش آید:

یعنى تا مجلس خبرگان رأى نداده باشد، حکم و نظر ولىّ فقیه اعتبار ندارد و از طرف دیگر خود مجلس خبرگان را نیز مادامى که ولىّ فقیه بطور غیر مستقیم (با یک واسطه و از طریق شوراى نگهبان) امضا نکرده باشد نظر و رأى آن (که همان تعیین رهبرى است) اعتبارى ندارد و این همان رابطه دورى است که در فلسفه و منطق به اثبات رسیده که باطل و محال است.

قبل از این که به پاسخ این اشکال بپردازیم باید متذکّر شویم که ریشه این اشکال در واقع مربوط به بحثى است که در مباحث فلسفه سیاست و در مورد نظام هاى دموکراسى و مبتنى بر انتخابات مطرح شده است. در آن جا این بحث و این اشکال مطرح شده که اعتبارقوانین و مقرّراتى که در یک نظام دموکراتیک توسّط مجالس نمایندگان یا دولت وضع مى‌شود بر چه اساس است؟ و پاسخ ابتدایى هم که داده مى‌شود این است که اعتبار آن بر اساس رأى مردم است؛ یعنى چون مردم به این نمایندگان یا به این حزب و دولت رأى داده‌اند بنابراین قوانین و مقرّرات موضوعه توسّط آنها اعتبار پیدا مى‌کند:

رأى مردم اعتبار مى‌بخشد به قوانین و مقرّرات وضع شده توسّط مجلس و دولت

امّا بلافاصله این سؤال به ذهن مى‌آید که به هنگام تأسیس یک نظام دموکراتیک و در اوّلین انتخاباتى که مى‌خواهد برگزار شود و هنوز مجلس و دولتى وجود ندارد و تازه مى‌خواهیم از طریق انتخابات آنها را معیّن کنیم، خود این انتخابات نیاز به قوانین ومقرّرات دارد؛ این که آیا زنان هم حقّ رأى داشته باشند یا نه؛ حداقلّ سنّ رأى دهندگان چه مقدار باشد؛ حدّاقل آراى کسب شده براى انتخاب شدن چه مقدار باشد: آیا اکثریت مطلق ملاک باشد یا اکثریت نسبى یا نصف بعلاوه یک یا یک سوّم آراى مأخوذه؛ نامزدها از نظر سنّ و میزان تحصیلات و سایر موارد باید واجد چه شرایطى باشند و ده‌ها مسأله دیگر که باید قوانین و مقرّراتى براى آنها در نظر بگیریم. و بسیار روشن است که هر یک از این قوانین ومقرّرات و تصمیمى که در مورد چگونگى آن گرفته مى‌شود مى‌تواند بر سرنوشت انتخابات و فرد یا حزبى که در انتخابات پیروز مى‌شود و رأى مى‌آورد تأثیر داشته باشد. در کشورهاى غربى (یا لااقل در بسیارى از آنها) که پیشگامان تأسیس نظام هاى دموکراتیک در یکى، دو قرن اخیر شناخته مى‌شوند زنان در ابتدا حقّ رأى نداشتند و انتخابات بدون حضور زنان برگزار مى‌شد و این احتمال قویّاً وجود دارد که اگر از ابتدا زنان حق رأى مى‌داشتند ما امروز نام افراد و احزاب و شخصیت هاى دیگرى را در تاریخ سیاسى بسیارى از کشورهاى غربى مشاهده مى‌کردیم. تا همین اواخر نیز در کشور سوییس که داراى بیش از بیست «کانتون» مستقلّ است در بسیارى از کانتون هاى آن، زنان حقّ رأى نداشتند. با تغییر حداقلّ سنّ لازم براى شرکت در انتخابات از 16 به 15 سال، در کشورهایى نظیر کشور ما که نزدیک به هفتاد درصد جمعیت را جوانان تشکیل مى‌دهند، احتمال قوى مى‌رود که وضعیت انتخابات و افراد و گروه هایى که حایز اکثریت آرا مى‌شوند به کلّى دگرگون شود. اکنون سؤال این است که در اوّلین انتخاباتى که در هر نظام دموکراسى برگزار مى‌شود و هنوز نه دولتى و نه مجلسى درکار است براى سن و جنسیّت افراد شرکت کننده و یا در مورد شرایط نامزدهاى انتخابات و میزان آرایى که براى انتخاب شدن نیاز دارند و مسائل مشابه دیگرى که مربوط به برگزارى انتخابات است چه مرجعى و بر اساس چه پشتوانه‌اى باید تصمیم بگیرد؟ در این جا تأکید اکید مى‌کنیم که توجّه داشته باشید اگر براى اوّلین دولت و اوّلین مجلسى که بر سرکار مى‌آید نتوانیم پاسخ درست و قانع کننده‌اى بدهیم تمامى دولت‌ها و مجالس قانون گذارى که پس از این اوّلین دولت و مجلس در یک کشور روى کار مى‌آیند زیر سؤال خواهند رفت و اعتبار و مشروعیت آنها مخدوش خواهد شد. زیرا دولت و مجلس دوّم بر اساس قوانین ومقرّرات مصوّب دولت و مجلس اوّل تشکیل مى‌شود؛ دولت و مجلس سوّم براساس قوانین و مقرّرات مصوّب دولت و مجلس دوّم تشکیل مى‌شود؛ دولت ومجلس چهارم بر اساس قوانین و مقرّرات مصوّب دولت و مجلس سوّم تشکیل مى‌شود و به همین صورت ادامه پیدا مى‌کند:

دولت و مجلس اوّل و قوانین موضوعه آنها اعتبار مى‌بخشد به دولت و مجلس دوّم و قوانین موضوعه آنها اعتبار مى‌بخشد به دولت و مجلس سوّم و قوانین موضوعه آنها ...

و بدیهى است که اگر اشکال مذکور در مورد دولت و مجلس اوّل حل نشود و اعتبار آنها تثبیت نگردد اعتبارتمامى دولت‌ها و مجالس قانون گذارى بعدى تا آخر زیر سؤال خواهد رفت.

براى حلّ این اشکال، برخى از نظریه پردازان و دانشمندان علوم سیاسى گفته‌اند ما بالاخره چاره‌اى نداریم که انتخابات اوّل را بر مبناى یک سرى قوانین و مقرّرات برگزار کنیم. به عنوان مثال فرض کنید انتخاباتى را بر اساس این قوانین و مقرّرات برگزار مى‌کنیم:

الف ـ حداقلّ سنّ رأى دهندگان 16 سال است.

ب ـ زنان حقّ انتخاب شدن و انتخاب کردن ندارند.

ج ـ در مورد نامزدهاى انتخاباتى هیچ سطح خاصّى از تحصیلات ومدرک علمى معتبر نیست.

د ـ حدّاقلّ آراى لازم براى انتخاب شدن، یک سوم کلّ آراى مأخوذه مى‌باشد.

هــ حدّاقلّ سنّ انتخاب شوندگان 20 سال مى‌باشد.

پس از آن که انتخابات را بر اساس این قوانین و مقرّرات برگزار کردیم و اوّلین دولت و مجلس را تشکیل دادیم آن گاه این اوّلین دولت و مجلس تصویب مى‌کند که این انتخابات برگزار شده با همین قوانین و مقررات معتبر است و بدین صورت این اوّلین انتخابات، وجهه و پشتوانه قانونى و معتبر پیدا مى‌کند. البتّه براى انتخابات بعد باید این اوّلین دولت و مجلس تصمیم گیرى کند؛ که ممکن است همین قوانین و مقررّات را ابقا کند و ممکن هم هست برخى یا همه آن‌ها را تغییر دهد. ولى بالاخره به طریقى که بیان شد مشکل اوّلین انتخابات و اعتبار قانونى آن حل مى‌شود.

بسیار روشن است که این پاسخ، پاسخ صحیحى نیست و مشکل را حل نمى‌کند. زیرا سؤال ما در مورد همین اوّلین دولت و مجلسى است که مى‌خواهد به دولت‌ها و مجالس بعدى و قوانین و مقررات مصوّب آنها اعتبار بدهد در حالى که خودش بر اساس انتخاباتى بر سرکار آمده که آن انتخابات بر اساس یک سرى قوانین ومقرّراتى برگزار شده که آن قوانین و مقرّرات، دیگر مصوّب هیچ دولت و مجلس منتخب مردمى نیست. و این که همین دولت و مجلس بخواهد به انتخاباتى که بر اساس آن روى کار آمده اعتبار و مشروعیت ببخشد چیزى نیست جز همان رابطه دورى که در ابتدا اشاره کردیم:

اوّلین انتخابات اعتبار و مشروعیت مى‌بخشد به اوّلین مجلس نمایندگان یا دولت

به هر حال این اشکالى است که بر تمامى نظام هاى مبتنى بر دموکراسى وارد مى‌شود و هیچ پاسخ منطقى و قانع کننده‌اى هم ندارد و به همین دلیل هم تقریباً تمامى نظریه پردازان فلسفه سیاست و اندیشمندان علوم سیاسى، بخصوص در دوران معاصر، این اشکال را پذیرفته‌اند ولى مى‌گویند چاره‌اى و راهى غیر از این نیست و براى تأسیس یک نظام دموکراتیک و مبتنى بر آراى مردم، گریزى از این مسأله نیست و هیچ راه حلّ عملى براى این مشکل وجود ندارد.

بنابراین، در مورد اشکال دورى هم که درباره رابطه مجلس خبرگان با رهبرى و ولىّ فقیه مطرح مى‌شود یک پاسخ مى‌تواند این باشد که همان‌گونه که این مشکل در تمامى نظام هاى مبتنى بر دموکراسى وجود دارد ولى معهذا موجب نشده دست از دموکراسى بردارند و به فکر نظام هایى از نوع دیگر باشند، وجود چنین مشکلى در نظام ولایت فقیه هم نباید موجب شود ما اصل این نظام را مخدوش بدانیم و گرنه باید تمامى حکومت‌ها و نظام هاى دموکراتیک قبلى و فعلى و آینده جهان را نیز مردود شمرده و نپذیریم.

امّا واقعیت این است که این اشکال دور فقط بر نظام هاى دموکراسى وارد است و نظام مبتنى بر ولایت فقیه اساساً از چنین اشکالى مبرّاست و در این جا هیچ دورى وجود ندارد. دلیل آن هم این است که همان‌گونه که در مباحث قبلى این کتاب مشروحاً بحث شد، ولى فقیه اعتبار و مشروعیت خود را از جانب خداى متعال، و نه از ناحیه مردم، کسب مى‌کند و قانون و فرمان خداى متعال نیز همان‌طور که قبلاً اشاره کرده ایم اعتبار ذاتى دارد و دیگر لازم نیست کسى یا مرجعى به فرمان و قانون خداوند اعتبار بدهد بلکه بر اساس مالکیّت حقیقى خداى متعال نسبت به همه هستى، خداوند مى‌تواند هر گونه تصرف تکوینى و تشریعى که بخواهد در مورد هستى و تمامى موجودات اعمال نماید. یعنى در نظام مبتنى بر ولایت فقیه آن چه در ابتداى تأسیس نظام اتفاق مى‌افتد به این صورت است:

خداى متعال اعتبار مى‌بخشد به ولىّ فقیه و دستورات او اعتبار مى‌بخشد به مجلس و دولت

مغالطه‌اى که در وارد کردن اشکال دور به رابطه میان ولىّ فقیه و خبرگان وجود دارد در آن جاست که مى‌گوید: «ولىّ فقیه اعتبارش را از مجلس خبرگان کسب مى‌کند» در حالى که اعتبار خود خبرگان به امضاى ولىّ فقیه و از طریق تأیید توسّط شوراى نگهبان است که خود این شورا اعتبارش را از رهبر گرفته است. و پاسخ آن هم همان‌طور که گفتیم این است که اعتبار ولىّ فقیه از ناحیه خبرگان نیست بلکه به نصب از جانب امام معصوم(علیه السلام) و خداى متعال است و خبرگان در حقیقت رهبر را نصب نمى‌کنند بلکه طبق آن چه که در فصل سوّم این کتاب توضیح دادیم نقش آنان «کشف» رهبر منصوب به نصب عام از جانب امام زمان(علیه السلام) است. نظیر این که وقتى براى انتخاب مرجع تقلید و تعیین اعلم به سراغ افراد خبره و متخصّصان مى‌رویم و از آنها سؤال مى‌کنیم، نمى‌خواهیم آنان کسى را به اجتهاد یا اعلمیت نصب کنند بلکه آن فرد در خارج و در واقع یا مجتهد هست یا نیست، یا اعلم هست یا نیست، اگر واقعاً مجتهد یا اعلم است تحقیق ما باعث نمى‌شود از اجتهاد یا اعلمیت بیفتد و اگر هم واقعاً مجتهد و اعلم نیست تحقیق ما باعث نمى‌شود اجتهاد و اعلمیت در او بوجود بیاید. پس سؤال از متخصّصان فقط براى این منظور است که از طریق شهادت آنان براى ما کشف و معلوم شود که آن مجتهد اعلم (که قبل از سؤال ما خودش در خارج وجود دارد) کیست. در این جا هم خبرگان رهبرى، ولىّ فقیه را به رهبرى نصب نمى‌کنند بلکه فقهط شهادت مى‌دهند آن مجتهدى که به حکم امام زمان(علیه السلام) حقّ ولایت دارد و فرمانش مطاع است این شخص است.

جواب دیگرى هم که مى‌توانیم بدهیم (جواب سوّم) این است که بطور مثال، بنیان گذار جمهورى اسلامى ایران حضرت امام خمینى(قدس سره) اوّلین شوراى نگهبان را تعیین فرمودند و آن شوراى نگهبان صلاحیّت کاندیداهاى مجلس خبرگان رهبرى را تأیید کردند و آنان انتخاب شدند. امّا این مجلس خبرگان کارش تعیین رهبر بعدى است و بنابراین دورى در کار نیست. بله اگر این گونه بود که امام خمینى(قدس سره) با یک واسطه (شوراى نگهبان) مجلس خبرگان رهبرى را تأیید کرده بودند و در عین حال همین مجلس خبرگان، امام را به رهبرى تعیین کرده بود این کار، دور بود. این نظیر آن است که ما ابتدا شمع روشنى داشته باشیم و با این شمع کبریتى را روشن کنیم و با آن کبریت شمع دیگرى را روشن کنیم که این جا دور نیست. بله اگر این طور باشد که روشنى شمع الف از کبریت گرفته شده در همان حال روشنى کبریت نیز از شمع الف حاصل شده باشد در این صورت دور مى‌شود و هیچ یک از شمع و کبریت روشن نخواهند شد.

ممکن است کسى بگوید در همان مجلس خبرگان اوّل این طور است که گر چه آغاز و شروع رهبرى امام خمینى(قدس سره) ربطى به مجلس خبرگان ندارد امّا ادامه رهبرى ایشان بستگى به تشخیص و تأیید و شهادت همین مجلس خبرگان دارد. بنابراین، اشکال دور نسبت به ابتداى رهبرى ایشان وارد نیست امّا در مورد ادامه رهبرى امام خمینى(قدس سره) اشکال دور پیش مى‌آید . زیرا ادامه رهبرى ایشان به تأیید مجلس خبرگان است در حالى که این مجلس خبرگان خود، اعتبارش را از امام خمینى(قدس سره) گرفته است و این دور است.

پاسخ این اشکال هم این است که این مسأله نظیر این است که ابتدا شمع الف روشن باشد (روشنى اوّل) و کبریتى را با آن روشن کنیم و بعد شمع الف خاموش شود و با همین کبریتى که از شمع الف روشن شده بود دوباره آن شمع روشن کنیم (روشنى دوّم) که در این جا دورى پیش نخواهد آمد. زیرا آن چه که روشنى کبریت به آن وابسته بود روشنى اوّل شمع بود و آن چه به روشنى کبریت وابسته است ادامه روشنى شمع الف و روشنى دوّم آن است و این دور نیست:

روشنى اوّل شمع الف ––––> روشنى کبریت  ––––> روشنى دوّم شمع الف

در بحث ما هم این طور است که امام خمینى(قدس سره) شوراى نگهبان را تعیین کردند و آن شورا صلاحیت کاندیداهاى مجلس خبرگان را امضا کرده ولى آن چه که مجلس خبرگان پس از انتخاب و تشکیل، امضا مى‌کند ادامه رهبرى امام خمینى(قدس سره) است و به دوران قبل از این (روشنى اوّل شمع الف) کارى ندارد و اعتبار آن دوران به تأیید مجلس خبرگان اوّل نیست بلکه بواسطه نصب عام از ناحیه امام زمان(علیه السلام) است و با این حساب دورى در کارى نیست.

خلاصه این قسمت از بحث این شد که اشکال دور در واقع مربوط به نظام هاى مبتنى بر دموکراسى و تفکّر مردم سالارى است و این اشکال را از آن جا گرفته و خواسته‌اند بر نظریه ولایت فقیه نیز وارد کنند. امّا حقیقت این است که این اشکال بر نظام هاى دموکراتیک وارد است و هیچ پاسخ مقبول و معقولى ندارد و مفرّى از آن وجود ندارد ولى در مورد نظام مبتنى بر ولایت فقیه با تحقیقى که کردیم معلوم شد این اشکال مندفع است و به هیچ وجه وارد نیست.


منبع: کتاب نگاهی گذرا به نظریه ی ولایت فقیه-آیت الله مصباح یزدی


ح-سحر ومنتظر
۱۱ شهریور ۹۲ ، ۱۰:۰۹ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ نظر

آن چه که امروزه عملا در ساختار سیاسى نظام جمهورى اسلامى، که مبتنى بر ولایت فقیه است، اعمال مى‌شود این است که براى مشخّص شدن و تعیین ولىّ فقیه، این مجلس خبرگان رهبرى است که تصمیم مى‌گیرد و نظر مى‌دهد. در این جا مى‌خواهیم این مسأله را از منظر علمى و نظرى بررسى کنیم تا معلوم شود آیا این راهکار بر مبناى یک منطق علمى و استدلالى انتخاب شده و اجرا مى‌شود یا این که مبناى علمى و نظرى درست و روشنى ندارد.

براى تعیین و مشخّص شدن ولىّ فقیه، در مقام فرض و تصوّر مى‌توان فروض مختلفى را براى مسأله در نظر گرفت. شاید مهم ترین آنها که ممکن است پذیرش آن آسان تر و از پشتوانه نسبتاً منطقى و استدلالىِ قابل قبول ترى برخوردار باشد سه فرض:

1ـ تعیین از طریق رأى مستقیم مردم و انتخابات عمومى

2ـ تعیین توسط خبرگان و

3ـ تعیین از جانب ولىّ فقیه و رهبر قبلى است.

از میان این سه نیز، دو فرض اوّل در بحث‌ها و نظریات بیشتر مطرح است. به هر حال به گمان ما با روشن شدن درجه اعتبار و ارزش هر یک از این سه نظریه و مباحث پیرامون آنها، نقد و تحلیل سایر نظریات نیز میسّر خواهد شد و نیازى به نقد و بررسى سایر فرض‌ها نداریم.

ابتدا، دو نظریه تعیین از طریق رأى مستقیم مردم و تعیین توسط خبرگان را که اساسى تر است بررسى مى‌کنیم. براى ورود به بحث، با ذکر یک مثال شروع مى‌کنیم:

فرض کنید مى‌خواهیم بهترین استاد ریاضى کشور را معرّفى کنیم و جایزه ویژه‌اى به وى اعطا کنیم. سؤال این است که راه منطقى و صحیح این کار چیست؟ آیا براى شناسایى و انتخاب استاد نمونه ریاضى کشور باید در سطح شهر راه بیفتیم و طىّ یک آمارگیرى تصادفى از همه اقشار مردم جامعه، از طلا فروش و رفتگر و فرش فروش و راننده اتوبوس شرکت واحد گرفته تا خانم هاى خانه دار و کشاورزان و دانشجو و متخصّص مغز و اعصاب سؤال کنیم و نظر آنها را جویا شویم و از آنان بپرسیم استاد نمونه و برتر ریاضى در سطح کشور چه کسى است؟ بسیار روشن است که اوّلا این روش، غیر علمى و نابجاست و نتایج این آمارگیرى هر چه باشد فاقد هر گونه اعتبار و ارزش است و ثانیاً اصولا اگر افرادى که این سؤال از آنان پرسیده مى‌شود آدم هاى منطقى و منصفى باشند پاسخ خواهند داد این مسأله در تخصّص من نیست و از پاسخ دادن به آن معذورم.

بدیهى است که توان و تخصّص یک استاد ریاضى را کسى مى‌تواند ارزیابى کند که خودش با ریاضیات سر و کار دارد و اهل این رشته است. و آن چه در مواردى شبیه این، عمل مى‌شود به این صورت است که صاحب نظران و متخصّصان مربوطه نظر مى‌دهند. مثلا در این مثال، ابتدا در هر دانشگاهى اساتید ریاضى آن دانشگاه، بهترین استاد را از میان خودشان معرّفى مى‌کنند و اگر در یک شهر بیش از یک دانشگاه وجود دارد اساتید معرّفى شده و منتخب دانشگاههاى یک شهر باز از میان خودشان یک نفر را معرّفى مى‌کنند و باز در سطح استان، اساتید منتخب شهرها جمع مى‌شوند و ازمیان خودشان یک نفر را معرّفى مى‌کننند و مثلا سى استاد از سى استان کشور به این ترتیب معرّفى و انتخاب مى‌شوند و باز این‌ها هم بین خودشان مشورت و گفتگو مى‌کنند و در نهایت، از میان این جمع سى نفرى یک نفر را به عنوان استاد منتخب و نمونه کشور معرّفى مى‌کنند. آیا حقیقتاً براى انتخاب استاد نمونه ریاضى کشور، این روش نزد عقل مقبول است یا این روش که همه مردم از بى سواد و باسواد، دانشگاهى و غیر دانشگاهى، متخصّص و غیر متخصّص، و خلاصه هر قشرى جمع شوند و رأى بدهند که استاد نمونه ریاضى کیست؟

در مورد تعیین ولىّ فقیه هم ماهیّت کارى که مى‌خواهد انجام بگیرد این است که مى‌خواهیم فقیه نمونه و برتر را انتخاب کنیم؛ فقیهى که در مجموع، از حیث سه ویژگى فقاهت، تقوا و کارآمدى در مقام مدیریت جامعه، شایسته تر و اصلح از دیگران باشد. سؤال این است که راه انتخاب چنین فقیهى کدام است ؟ آیا راه درست و منطقى آن این است که این مسأله را به رفراندوم عمومى بگذاریم و با انجام یک انتخابات سراسرى، مستقیماً از همه مردم نظر بخواهیم؟ یا این که روش صحیح و علمى این کار آن است که به متخصصان مربوطه، که در این جا همان فقها هستند، مراجعه کنیم و از آنان بخواهیم شایسته ترین فرد براى تصدّى این مقام را از میان خودشان انتخاب کنند؟ اگر در تعیین استاد نمونه ریاضى کشور، مراجعه به آراى عمومى روش صحیحى نیست (که نیست) بلکه باید اساتید ریاضى کشور در این باره نظر بدهند، براى تعیین فقیه نمونه و اصلح نیز راه معقول و درست این است که فقها نظر بدهند کدام فقیه از دیگران شایسته تر است و مراجعه به آراى عمومى و رأى مستقیم مردم، در این مسأله نمى‌تواند ملاک باشد.

امّا این خبرگانى که در نهایت مى‌خواهند ولىّ فقیه را معیّن کنند خودشان به دو طریق ممکن است انتخاب شوند. یکى این که در هر شهرى که چند فقیه وجود دارد آنان از میان خودشان یک نفر را که شایسته تر مى‌دانند معرّفى مى‌کنند و در مرحله بعد در سطح استان چنین انتخابى صورت بگیرد و در نهایت عدّه‌اى به این ترتیب براى مجلس خبرگان معرّفى شوند. راه دیگر این است که در هر استان یا در هر شهرى، این افراد را از طریق انتخابات عمومى تعیین کنیم زیرا با توجّه به این که معمولا تعداد فقها و افرادى که در حدّ اجتهاد باشند زیاد نیست و گاهى در یک شهر حتّى یک نفر هم که در این حدّ باشد یافت نمى‌شود، لذا درست است که عموم مردم خودشان متخصّص در فقه و اجتهاد نیستند امّا با توجه به این که تعداد این افراد در هر شهر یا هر استان بسیار اندک است مى‌توانند با کمى تحقیق و پرس وجو بفهمند چه فرد یا افرادى شایستگى بیشترى از دیگران دارند. نظیر این که بخواهیم بهترین متخصّص قلب را در یک شهر یا یک استان پیدا کنیم که گر چه خودمان متخصّص قلب نیستیم امّا مى‌توانیم بامراجعه به پزشکان و متخصّصان و تحقیق از راه بیمارانى که به آنها مراجعه کرده اند، مشکل را حل کنیم.

تا این جا معلوم گردید که براى مشخّص شدن و تعیین رهبر و ولىّ فقیه، از بین دو راهکار، یکى مراجعه مستقیم به آراى مردم و دیگرى تعیین توسّط خبرگان، راهکار منطقى و علمىِ قابل دفاع همین راهکار دوّم یعنى تشخیص و تعیین توسّط خبرگان است.

و امّا نسبت به راهکار تعیین رهبر بعدى توسّط رهبر قبلى باید بگوییم که گر چه ممکن است این راه عملا با ضریب اطمینان نسبتاً بالا و قابل توجّهى به یک انتخاب درست و مطلوب منجر شود (زیرا با توجّه به احاطه و بصیرتى که رهبر قبلى نسبت به افراد و شخصیت هاى برجسته علمى و سیاسى کشور و توانمندى هاى آنان دارد مى‌تواند با مقدارى تأمّل و تفحّص در بین چند تن از برجسته ترین هاى آنان، یک نفر را که در مجموع واجد صلاحیت هاى بیش ترى است شناسایى و به مردم معرّفى کند) امّا یکى، دو اشکال مهم در مورد آن به نظر مى‌رسد. یکى این که راه را براى تبلیغات سوء و مسموم دشمنان باز مى‌کند که در سطح افکار عمومى داخل و خارج کشور تصویر یک حکومت استبدادى را از نظام ولایت فقیه ترسیم و ما را به دیکتاتورى متهّم کنند. امروزه ملاحظه مى‌کنیم که على رغم برگزارى بیست انتخابات عمومى در طىّ بیست سال پس از انقلاب اسلامى، دشمنان و دگر اندیشان داخل و خارج کشور، کینه توزانه و مزوّرانه، نظام جمهورى اسلامى ایران را به دیکتاتورى و استبداد متّهم مى‌کنند.

اشکال دیگر این روش آن است که ممکن است رهبر را در این مسأله به رعایت مسائل عاطفى و خویشاوندى و ملاحظه منافع فردى یا گروهى متّهم کنند؛ همان‌گونه که حتّى در مورد شخصیّتى نظیر پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) نیز چنین اتّهامى از سوى برخى از مسلمانان و غیر مسلمانان مطرح شد که چون حضرت على(علیه السلام) داماد او بوده است لذا وى را انتخاب کرده و این همه به او اهمیّت داده است.

بنابراین على رغم نتایج خوب و مثبتى که تعیین رهبر بعدى توسّط رهبر قبلى ممکن است به همراه داشته باشد امّا به دلیل برخى ملاحظات جانبى سزاوار است که از آن صرف نظر کنیم.

نتیجه کلى این است که از میان سه راهکار: 1ـ تعیین رهبر و ولىّ فقیه از طریق رأى مستقیم مردم 2ـ تعیین رهبر و ولىّ فقیه از طریق خبرگان واجد صلاحیت 3ـ تعیین رهبر و ولىّ فقیه توسّط رهبر قبلى، راهکار بهینه و معقول و منطقى عبارت از تعیین رهبر توسّط خبرگان واجد صلاحیت است. و با دقّت و تأمّل در بحثى که پیرامون ارزیابى این سه روش داشتیم تکلیف روش هاى دیگرى هم که ممکن است در این رابطه مطرح شود نیز مشخصّ مى‌گردد و نیاز به بحث مستقلّى ندارد.

 

                    تلخیص از کتاب نگاهی گذرا به نظریه ولایت فقیه

                             نوشته آیت الله مصباح یزدی


 

ح-سحر ومنتظر
۰۸ شهریور ۹۲ ، ۲۳:۳۵ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۵ نظر



 

شما که می گویید اطاعت از ولی فقیه همان اطاعت از انبیاست, آیا دلیلی وجود دارد که ولی فقیه را نیز از اشتباه وخطا در تصمیم گیریها مصون سازد؟
ما می خواهیم کسی را در رأس حکومت بگذاریم که می دانیم تخلف نمی کند . ممکن است اشتباه کرده باشیم و او تخلف کند از هر وقت فهمیدیم تخلف کرده , می فهمیم حضور او در این منصب به جا نیست. خودش و مردم هم این را قبول دارند این نکته ی خیلی بدیعی در مبنای حکومت در دنیاست. 1
خدا آن رهبری را که از سوی اوست, دست می گیرد و هدایت می کند, از مشکلات او را عبور می دهد. 2
رهبر نقشه را از خدا می گیرد, راه را از خدا می آموزد ، روشها را هم از خدا می آموزد؛ این رهبری ، رهبری درست است (( واوحینا الیهم فعل الخیرات 3)) وقتی رهبری ، رهبری خدایی شد ،کار خوب را هم از خدا یاد می گیرد.4
آن جامعه یی که پایبند ارزشهای الهی است ، آن جامعه یی که توحید را قبول کرده است، نبوت را قبول کرده است، شریعت الهی را قبول کرده است، هیچ چاره ای ندارد جزء اینکه در رأس جامعه کسی را بپذیرد که او شریعت اسلامی و الهی را می داند؛ از اخلاق فاضله ی الهی برخوردار است ؛گناه نمی کند ، اشتباه مرتکب نمی شود؛ ظلم نمی کند؛ برای خود چیزی نمی خواهد ؛ برای انسانها دل می سوزاند؛ ارزشهای الهی را بر مسائل و جهات شخصی و گروهی ترجیح می دهد .لذا در جامعه ی اسلامی ما و در نظام جمهوری اسلامی این مطلب تأمین شده است .5
منابع
1- بیانات رهبری در سال 1378/04/11
2- بیانات رهبری در درس تفسیر سوره مجادله 1361/02/17
3- همان
4- همان
5- در خطبه نماز جمعه 1362/02/30

✜ ح-سحر و منتظر✜
۰۳ شهریور ۹۲ ، ۱۵:۴۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


مجلس خبرگان رهبری برای انجام این وظیفه قانونی خود ، دارای کمیسیون تحقیق است که علاوه بر رسیدگی به گزارشات واصله و تحقیق درباره صحت و سقم آنها به تشکیلات اداری رهبری نیز توجه داشته و به آن مقام در جلوگیری از نفوذ و دخالت عناصر نا مطلوب در تشکیلات نهاد رهبری مساعدت می نماید.1

آیت الله مقتدایی عضو این مجلس دراین باره می فرمایند:

((نظارتی که مجلس خبرگان بر رهبری دارد ، از عنوان ((النصیحه لائمه المسلمین)) بالاتر است ؛ چون نصیحت یک امر ارشادی یا اخلاقی است، اما اینجا بالاتر است. بالاخره مجلس خبرگان نهادی قانونی است و نظارت قانونی دارد . لذا اگر به این نتیجه رسیدند که مثلا فلان تصمیم رهبری براساس موازین نبوده حتی لازم نیست به خود رهبری بگویند ، بلکه می توانند عدم صلاحیت رهبر را به مردم اعلام کنند.))2

رهبر معظم انقلاب در پاسخ به پرسشی در این رابطه می فرمایند:

(( هیچ کس فوق نظارت نیست . خودرهبری هم فوق نظارت نیست ؛ چه برسد به دستگاههای مرتبط با رهبری بنابراین همه باید نظارت شوند. نظارت بر کسانی که حکومت می کنند – چون حکومت به طور طبیعی به معنای تجمع قدرت و ثروت است؛ یعنی اموال بیت المال و افتدار اجتماعی و اقتدار سیاسی در دست بخشی از حکام است .برای اینکه امانت به خرج دهند و سوء استفاده نکنند و نفسشان طغیان نکند، یک کار لازم و واجب است و باید هم باشد و ...3

بنابراین چنین نیست که دستگاههای مربوط به رهبری از نظارت معاف باشند؛ نه ،به نظر ما بازرسی ها لازم است . البته الان هم هستند و نظارت هم می شوند. البته معنای این حرف این نیست که هیچ خطایی اتفاق نمی افتد؛ اما بنابر مسامحه کردن و اجازه خطا دادن نیست.

منابع:

1-ماده 41 آیین نامه داخلی مجلس خبرگان

2-مصاحبه با آیت الله مقتدایی مجله حکومت اسلامی

3-پاییز 1385،شماره 41 ص 70

✜ ح-سحر و منتظر✜
۰۳ شهریور ۹۲ ، ۱۵:۳۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

اصلی ترین مشکل این نظریه نداشتن دلیل شرعی است آیت الله امینی در این باره می گویند : ((... رهبری شورایی وجه شرعی هم نداشت اتفاقا من در آن جلسه ای که برای شرط مرجعیت خدمت امام رسیدم , پس از صحبتهای متفرقه عرض کردم اجازه بدهید ما که در کمیسیون هستیم , رهبری شورایی را حذف کنیم چون ماخذ شرعی ندارد 1 . ))
حضرت آیت الله مصباح نیز در این رابطه می فرمایند : (( والی و حاکم حکومت اسلامی , همیشه ودر همه زمانها یک نفر است. حضرت ولی عصر (عج) هم که ظهور نمایند ولایت فقها سلب می شود. در زمان حضرت علی (علیه السلام) هم , امام حسن و امام حسین (علیه السلام) ولایت بر مردم نداشتند. امام حسین (علیه السلام ) زمان امام حسن , به هنگام بیعت قیس بن سعد با امام حسن به وی فرمود : ای قیس ! او , یعنی امام حسن (علیه السلام) امام و رهبر من است ))2
از نظر پیشینه تاریخی , ولایت شورایی , در متون اسلامی بی سابقه است. در دیدگاه اهل سنت , تنها در یک مورد , شورا تشکیل شد 3
که آن هم برای تعیین رهبر بود نه برای اداره و تدبیر امور .. درباره رهبری شورایی متون فقهی شیعه تا پیش از استقرار جمهوری اسلامی ایران , همگی ساکت اند (و هیچ فقیهی پیش از آن , به طرح این ایده نپرداخته است )4
البته ولی فقیه از نظر مشورتی دیگر فقها و کارشناسان استفاده می کند, اما این به معنی مدیریت جمعی - که در رهبری شورایی دنبال می شود نیست.

منابع :
1- آیت الله امینی
2- بحارالانوار ج 44 ص 61
3- منظور شورای سقیفه است
4- چالشهای فکری نظریه ولایت فقیه مصطفی جعفر پیشه فرد , ص 82

✜ ح-سحر و منتظر✜
۰۲ شهریور ۹۲ ، ۱۲:۳۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

روایات بسیار زیاد در خصوص حظ و صیانت حاکم عادل از خطا و لغزش ،توسط خدای متعال وجود

دارد ؛ مثل روایت شریف امام رضا (علیه السلام) که فرمودند:
(( به راستی چون خدا بنده ای را برای اداره امور بندگان خود انتخاب کند،به او شرح صدر عطا کند و در دلش چشمه های حکمت بجوشاند و دانش خود را از راه الهام به او آموزد، که در پاسخ هیچ سوال و پرسشی در نماند و از حق و حقیقت سرگردان نشود ، زیرا از طرف خداوند مشمول کمک و تأید اوست ، از خطا و لغزش و بر خورد ناصواب در امان است ،خدا او را بدین صفات اختصاص داده تا حجت بالغه بر هر کدام از خلقش باشد که او را درک کند، این فضل الهی است که به هر که خواهد عطا کند، و خداوند صاحب فضل بزرگ است.1))

منبع : الکافی ج 1 ص 201؛ تحف العقول ص 439 ؛الاحتجاج ج 2 ص 436؛الامالی للصدوق ص 680 ؛عیون الاخبارالرضا ج1 ص 220
 

✜ ح-سحر و منتظر✜
۰۲ شهریور ۹۲ ، ۱۲:۳۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

اگر یکی از مراجع ، اعلم از ولی فقیه باشد ، چه؟ اصلا منظور از اعلم در بحث ولایت فقیه چیست؟
حضرت امیر المومنین (علیه السلام ) در نهج البلاغه می فرماید :
ای مردم ! بدانید که سزاوارترین مردم به امر حکومت و ولایت ، کسی است که قوی تر باشد در این کار و آگاه تر باشد به امر خداوند و ... 1
 می دانیم که فقیه اعلم بر دیگر فقیهان مقدم است و اوست که از سوی امامان معصوم برای ولایت و حکومت منصوب شده است. مقصود از اعلم در اینجا ، تنها اعلم در احکام فقهی نیست ،بلکه مقصود (( اعلم بهذا الامر)) است. اعلم بهذا الامر یعنی کسی که علاوه برداشتن فقاهت وعدالت و تقوا مدیر و مدبرتر باشد و به اوضاع کشور و جهان آگاهی کامل داشته باشد .دشمنان اسلام و طرفندهای آنان را بشناسد و به وقت مناسب بتواند تصمیم گیری لازم را داشته باشد .کسی که مدرس خوب و مصنف و مؤلف توانایی است ولی از سیاست آگاهی ندارد و اعلم در کشورداری نیست ، اگر چه در فقه عبادی و معاملی اعلم نیز باشد، نمی تواند رهبری نظام اسلامی را به دست بگیرد ؛ زیرا اعلم در فقه هست نه اعلم بهذا الامر. اگر چنین فقیهی رهبری بشود ، اگر چه اعلم و متقی باشد ، ممکن است بیگانگان تهاجم کنند و او نمی تواند از میهن اسلامی دفاع کند . غرض آنکه ، در صورت تزاحم بین اوصاف رهبری، اگر کسی سیاستمدار کامل اسلامی بود و در این جهت از دیگر فقیهان اعلم بود ، بر آنان تقدم دارد؛ زیرا اساس حکومت اسلامی همان فقه سیاسی و هوش یاستمداری است . 2
حضرت امام خمینی در این مورد فرمودند : (( اگر یک فرد، اعلم در علوم معهود حوزه ها هم باشد ، ولی نتواند مصلحت جامعه را تشخیص دهد، و یا نتواند افراد صالح و مفید را از افراد نا صالح تشخیص دهد و به طور کلی ، در زمینه اجتماعی و سیاسی ، فاقد بینش صحیح و قدرت تصمیم گیری باشد، این فرد در مسائل اجتماعی و حکومتی مجتهد نیست ، و نمی تواند زمام امور جامعه را به دست بگیرد.))
منابع:
1-نهج البلاغه خطبه 173
2-ولایت فقیه آیت الله جوادی آملی ص 293
3-صحیفه نور ج 21ص 47

✜ ح-سحر و منتظر✜
۰۲ شهریور ۹۲ ، ۱۲:۳۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

یکی از تفاوتهای ولایت فقیه با وکالت فقیه آن است که وکالت، زمامش به دست موکل (وکیل کننده) است که به چه مقدار باشد و هر زمان که خواست، وکیلش را عزل کند؛ حتی در شرایطی که وکیل ، شایسته گی لازم را داشته باشد. اما ولایت اینگونه نیست ؛ بلکه سمتی است که از سوی شارع مقدس تعیین شده و مانند مرجعیت است که شرعا زماندار نیست . البته زماندار نبودن ولایت فقیه ، در صورتی است که شرایط و صلاحیت رهبری نیز وجود داشته باشد و از این جهت ، مانند حکومتهای سلطنتی نیست که شاه ، در هر زمان شاه باشد، خوب یا بد ، توانا یا ناتوان و....
بنابراین ، بدون زماندار شدن رهبری نیز مصالح رعایت شده و می شود و چون اصل زمان مند بودن رهبری ، در اسلام صبغه شرعی نداشت ، در قانون اساسی نیامد.1
تداوم رهبری ولی امر به استمرار صلاحیت و شایسته گی وی بستگی دارد  و با فقدان هر یک از شرایط لازم برای رهبری ، مشروعیت آن از بین می رود . البته برخی از فرق اسلامی عقیده دارندکه این شرایط در آغاز مورد نیاز است و پس از تحقق ولایت ، هیچ عاملی از قبیل فسق و ظلم ، خللی در مشروعیت حاکم پدید نمی آورد و نمی توان بدین وسیله عقد خلافت و امامت را برهم زده و حاکم را عزل کرد.2
ولی شیعه اصرار دارد که با کمترین انحراف ، رهبری منصب خود را از دست داده و باید او را برکنار کرد حضرت امام خمینی در این باره جملات و تعبیرات بسیار صریحی دارند:
((فقیه ، اگر یک کلمه دروغ بگوید، یک قدم بر خلاف بگذارد، ولایت ندارد))3
((با هر گونه انحراف فکری یا عملی، شخص به صورت قهری معزول است و پیش از آنکه مردم به عدم صلاحیت وی رای دهند , خود به خود ساقط می شود والبته مردم هم باید قدرت را از دست او بگیرند.)) 4
 
منابع :
1.ولایت فقیه آیت الله جوادی آملی ص 408
2.بنگرید به الموسه الفقیه ج 6 ص 220
3.بنگرید به امام خمینی صحیفه امام ج 11 ص 306
4.همان ج 11 ص 306
 

✜ ح-سحر و منتظر✜
۰۲ شهریور ۹۲ ، ۱۲:۳۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

انتقاد معنایش چیست ؟ انتقاد اگر عیبجویی است ، این نه چیز خوبی است ، نه خیلی هنرزیادی می خواهد ، نه خیلی اطلاعات می خواهد؛ بلکه انسان با بی اطلاعی، بهتر هم می تواند انتقاد کند انتقاد به معنای عیبجویی ، اطلا هیچ لطفی ندارد . شما بنشینید از بنده عیبجویی کن ، من هم از شما عیبجویی کنم چه فایده ای دارد ؟ نقد ، یعنی عیار سنجی ؛ یعنی یک چیز خوب را آدم ببیند که خوب است یک چیز بد را ببیند که بد است. اگر این شد ، آن وقت نقاط خوب را که دید، با نقاط بد جمع بندی می کند ،آن گاه از جمع بندی باید دید چه حاصل می شود.1
وقتی انسان می خواهد به یک مسئول ایراد بگیرد که آقا چرا در حوزه ی کارتان خطا اتفاق افتاد ، بایستی تمام موانعی را که در اجرای صحیح کار بر سر راه یک انسان معمولی وجود دارد ، در نظر بگیرد و ببیند که آیا با محاسبه ی اینها او کوتاهی کرده یا نه ؛
اگر کوتاهی کرده ، نبایستی از او صرف نظر کرد و گذشت ؛ این اعتقاد من است . در حوزه ی اختیارات مستقیم من هم همین طور عمل می شود . من اگر از کسی کوتاهی ببینم و بفهمم تقصیر داشته ، اغماض نمی کنم . در مورد مسئوولان هم همیشه سفارش می کنم و می گویم که اغماض نکنید . درقضیه نقد رهبری نباید جوانان فریب ظاهر قضیه را بخورند و به خاکی بروند. نگاه کنید مسأله غیبت و ظهور را ؛ امام یازدهم مورد سوال ونقد واقع می شود که اموالی که از طرف بزرگان شیعه خدمت ایشان ارسال شده کجا مصرف شده است ؟  امام در جواب می گوید: (( اگر امامت امر مستمری است و شما به آن پایبندید ، چرا این سوال از اجداد من نشد؟!)) و از آن پس دستور می دهد پرده سیاهی در اتاق دیدار نصب می شود و شیعیان از پشت پرده با آن حضرت گفتگو می کنندو از آن زمان غیبت آغاز شد.2
اسلام از عموم مردم خواسته است که در همه معاشرتها و نشست و بر خاستهای خود ، (( دفاع از امام مسلمین )) را مورد توجه قرار دهند ، و در آنجا که هتک حرمت او می شود بی تفاوت نمانند:
رسول الله (صلی الله علیه وآله و سلم) فرمودند: 3
هر کس به خدا و روز قیامت ایمان دارد ، نمی نشیند در مجلسی  که در آن مجلس رهبر جامعه اسلامی را ناسزا گویند یا غیبت مسلمانی را می کنند. خداوند در قرآن کریم می فرماید : 5
(( چون ببینی در آیات ما از روی عناد گفت و گو می کنند، از آنها رویگردان شو تا به سخنی جز آن پردازند . و اگر شیطان تو را به فراموشی افکند ، چون به یادت آمد با آن مردم ستمکاره منشین))6
و اگر مردم در انجام این وظیفه کوتاهی کنند ، و از حریم ولایت پاسداری نکنند ، عاقبت تضعیف رهبری ، از بین رفتن عزت و سر بلندی امت اسلامی و حاکمیت ذلت خواهد بود:
امام باقر (علیه السلام ) نیز در این خصوص می فرمایند:
هر کسی در محفلی بنشیند که رهبران الهی را دشنام و ناسزا می دهند ، در صورتی که می نواند بپا خیزد و بپا نخیزد ، خداوند لباس خواری و حقارت بر تن او بپوشاند و در آخرت به عذاب دوزخ در افکند و نعمت شایسته خود را که معرفت مقام اهل بیت است ، از او باز پس گیرد.
در اینجا خالی از لطف نیست یادی از ولایتمداری مرجع تقلید شیعه ، حضرت آیت الله عظمی گلپایگانی (ره) بنماییم؛ پس از انتصاب حضرت آیت الله خامنه ای به رهبری نظام (( حضرت آیت الله عظمی گلپایگانی برای رهبر معظم ، عبای ظریفی هدیه فرستادند و فرمودند:
اگر دیدم کاری را شما انجام می دهید، خلاف مطلب اسلامی است ، من تذکر می دهم . اگر تغییر دادید، بسیار خوب ؛ اگر ندادید، من دیگر صحبت نمی کنم و تضعیف شما را حرام می دانم . عمده ، عظمت شما ست؛ شما رهبر مسلمین هستید و نمی خواهم صحبتی کنم در یک فرعی، که شما را تضعیف کرده ام))

✜ ح-سحر و منتظر✜
۰۲ شهریور ۹۲ ، ۱۲:۳۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

بعضیها خیال می کنند که این (( ولایت مطلقه ی فقیه )) که در قانون اساسی آمده , معنایش این است که رهبری , مطلق العنان است و هر کار که دلش بخواهد , می تواند بکند!
معنای ولایت مطلقه این نیست. رهبری بایستی مو به مو قوانین را اجرا کند و به آنها احترام بگذارد. منتها در مواردی اگر مسئولان و دست اندرکاران امور بخواهند قانونی را که معتبر است مو به مو عمل کنند , دچار مشکل می شوند.
قانون بشری همین طور است . قانون اساسی راه چاره ای را باز کرده  و گفته آن جایی که مسئولان امور در اجرای فلان قانون ... دچار مضیقه می شوند و هیچ کار نمی توانند بکنند - مجلس هم این طور نیست که امروز شما چیزی را ببرید و فردا تصویب کنند وبه شما جواب دهند- رهبری مرجع است ... این معنای ولایت مطلقه است, والا رهبر , رئیس جمهور , ورزا و نمایندگان , همه در مفابل قانون تسلیم باشند.
مفهوم استبداد یا خودسری, به میل خود یا به ضرر مردم تصمیم گرفتن , مطلقا در معنای ولایت اسلامی نیست
مقصود , آموزش و درس و راه اسلامی است . البته کسانی که دلباخته ی مفاهیم غربی و بیگانه ی از اسلام هستند , ممکن است حرفهایی بزنند, یا تصوراتی بکنند لیکن اینها بر اثر نشناختن مفهوم ولایت است

✜ ح-سحر و منتظر✜
۰۲ شهریور ۹۲ ، ۱۲:۳۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

وقتی می گوییم ولایتی را که رسول اکرم (صلی الله علیه واله) و ائمه (علیهم السلام) داشتند, بعد از غیبت , فقیه عادل دارد, برای هیچ کس این توهم نباید پیدا شود که مقام فقها همان مقام ائمه و رسول اکرم است.
زیرا اینجا صحبت از مقام نیست بلکه صحبت از وظیفه است.
((ولایت)): یعنی حکومت و اداره کشور و اجرای قوانین شرع مقدس - یک وظیفه سنگین و مهم است نه اینکه برای کسی شان و مقام غیر عادی به وجود بیاورد و او را از حد انسان عادی بالاتر ببرد.
به عبارت دیگر , ((ولایت)) مورد بحث , یعنی حکومت و اجرا و اداره بر خلاف تصوری که خیلی از افراد دارند - امتیاز نیست بلکه وظیفه ای خطیر است مثل این است که امام (ع) کسی را برای حضانت , حکومت ,یا منصبی از مناصب ,تعیین کند.در این موارد معقول نیست که رسول اکرم و امام با فقیه فرق داشته باشد.
مثلا یکی از اموری که فقیه متصدی ولایت آن است اجرای ((حدود)) یهنی قانون جزای اسلام است.
آیا در اجرای حدود بین رسول اکرم و امام و فقیه امتیازی است؟
یا چون رتبه فقیه پایین تر است باید کمتر بزند ؟
حدزنی که صد تازیانه است اگر رسول اکرم جاری کند, 150 تازیانه می زند, و حضرت امیر المومنین (ع) صد تازیانه , و فقیه 50 تازیانه ؟ ...
آیا در این امور ولایت رسول اکرم با حضرت امیر المومنین و فقیه فرق دارد؟
خداوند متعال رسول اکرم را ((ولی )) همه مسلمانان قرار داده و تا وقتی آن حضرت باشند, حتی بر  حضرت امیر ولایت دارند.
پس از آن حضرت , امام بر همه مسلمانان , حتی بر  امام بعد خود ولایت دارد یعنی , اوامر حکومتی او درباره همه نافذ و جاری است و می تواند قاضی و والی نصب و عزل کند.
همین ولایتی که برای رسول اکرم و امام در تشکیل حکومت و اجرا و تصدی اداره هست , برای فقیه هم هست... در این معنا مراتب و درجات نیست که یکی در مرتبه بالاتر و دیگری در مرتبه پایین تر باشد , یکی والی و دیگری والی تر باشد.
منبع : امام خمینی ره کتاب ولایت فقیه ص 50

✜ ح-سحر و منتظر✜
۰۲ شهریور ۹۲ ، ۱۲:۳۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۴ نظر

حضرت امام خمینی در تعریف این نیابت می فرمایند:
((فقها)) اوصیای دست دوم رسول اکرم (صلی الله علیه و آله ) هستند, و اموری که از طرف رسول الله (صلی الله علیه و آله )به ائمه (علیه السلام) واگذار شده است , برای آنان نیز ثابت است ,وباید تمام کارهای رسول خدا را انجام دهند چنانکه حضرت امیر (علیه السلام) انجام داد1 .
قریب به اتفاق علما, فقیه را در زمان غیبت , نایب امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف ) می دانند به عنوان نمونه می توان از شیخ مفید2 , شیخ طوسی3 , ابن ادریس حلی4, شهید ثانی5 , محقق سبزواری6 , علامه حلی7 , مقدس اردبیلی8 , محقق کرکی9 , میرزای قمی10 نام برد.
 منبع :
1- امام خمینی کتاب ولایت فقیه ص 77
2- المقنعه ص 810
3- النهایه فی مجرد الفقه و الفتاوی ص 302
4- السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی ج 3 ص 529
5- رسائل الشهید ثانی ج 1 ص 231
6- ذخیره المعاد فی شرح الارشاد ج 2 ص 465
7- تذکره الفقهاء ج 5 ص 402
8- مجمع الفائده ج 12 ص 11
9- رسائل کرکی ج 1 ص 12
10- جامع الشتات ج 1 ص

✜ ح-سحر و منتظر✜
۰۲ شهریور ۹۲ ، ۱۲:۱۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۶ نظر

امام صادق (علیه السلام) برای اثبات ولایت علما , از آیه قرآن استفاده کرده اند.
آن حضرت در روایتی که در اکثر تفاسیر معتبر روایی آمده است , می فرمایند
<< از جمله چیزهایی که سبب آن , کسی مستحق امامت می شود : پاکدامنی و پاکی از گناهان و معاصی هلاکت باری است که { آدمی} را لایق آتش دوزخ می کند ودیگر, آگاهی روشن از تمام حلالها و حرامهایی که مردم بدان نیاز دارند و سوم , علم به قرآن (شناخت خاص و عام و محکم و متشابه و ناسخ و منسوخ آن و ...)>> ابی عمرو زبیری پرسید:چه دلیلی وجود دارد برای آنکه ویزگیهای رهبری و امامت , تنها در اموری است که شما فرمودید ؟
حضرت فرمودند: به دلیل این قول پروردگار که درباره کسانی است که از سوی خداوند در ایجاد حکومت اذن دارند و ایشان را اهل حکومت قرار داده است :سوره مائده آیه 44 به این معنی
(تورات را ما نازل کردیم که در آن هدایت و نور بود ,انبیاء که اسلام آوردند با آن در بین یهودیان حکم می کردند , و همچنین ربانیون که مربیان مردم بودند و علما, بر طبق آن در میان مردم حکومت می کردند)
پس دسته دوم از پیشوایان , یعنی ربانیون ,غیر انبیاء هستند  آنها کسانی هستند که مردم را با علم خود تربیت می کنند و دسته سوم یعنی احبار ,همان علماء هستند و آنها , غیر از دسته دوم یعنی ربانیونند.
منبع :
تفسیر العاشی  ج1 ص 322و 323 و البرهان فی تفسیر القرآن ج 2 ص
306

✜ ح-سحر و منتظر✜
۰۲ شهریور ۹۲ ، ۱۲:۰۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 
 از غیبت صغرا تا کنون که بیش از هزار سال می گذرد و ممکن است صد هزار سال دیگر بگذرد و مصلحت اقتضا نکند که حضرت تشریف بیاورد , در طول این مدت مدید احکام اسلام باید زمین بماند و اجرا نشود , و هر که کاری خواست بکند؟ هرج و مرج باشد ؟
قوانینی که پیغمبر اسلام در راه بیان و تبلیغ ونشر واجرای آن 23 سال زحمت طاقت فرسا کشید فقط برای مدت محدودی بود ؟!
آیا خدا اجرای احکامش را محدود کرد به دویست سال ؟!
پس از غیبت صغرا اسلام همه چیزش را رها کرده است ؟!
اکنون که دوران غیبت امام (علیه السلام ) پیش آمده و بناست احکام حکومتی اسلام باقی بماند و استمرار پیدا کند و هرج و مرج روا نیست , تشکیل حکومت لازم می آید. عقل هم به ما حکم می کند که تشکیلات لازم است تا اگر بما هجوم آوردند بتوانیم جلوگیری کنیم اگر به نوامیس مسلمین تهاجم کردند , دفاع کنیم برای جلوگیری ازتعدیات افراد نسبت به یکدیگر هم حکومت و دستگاه قضایی و اجرای لازم است . چون این امور به خودی خود صورت نمی گیرد , باید حکومت تشکیل داد.


✜ ح-سحر و منتظر✜
۰۲ شهریور ۹۲ ، ۱۲:۰۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

آیت الله بهجت *العبد آیت الله  العظمی بهجت فومنی ره*

  • از وقتی مقام معظم رهبری قبل از انقلاب زندان رفتند با مرحوم آقای بهجت رفت و آمد داشتند. وقتی حضرت آقا ازاحوالات خودش در زندان برای آیت الله بهجت تعریف کرده بود؛ ایشان فرموده بودند: « چرا نمی توان خدا را دید؟! » حاکی از اینکه آقا در زندان به مقامات بالای معنوی رسیدند.
  • یکی از دوستان می گفت در خدمت آقای بهجت که بودیم یک نفر  درباره مقام معظم رهبری مسئله ای را مطرح کرد. آقای بهجت فرمودند: » آیا شما بهتراز ایشان سراغ دارید؟ من که بهتر از ایشان سراغ ندارم«.
  • منبع موثقی از آیت الله بهجت نقل کردند که ایشان خواب دیدند که حضرت امام زمان )عج) در مجلسی حضور داشتند، علمای بزرگ اسلام هم در خدمت آقا امام زمان بودند، آیت الله خامنه ای وارد شدند و امام زمان(عج) جلوی پای ایشان تمام قد بلند شدند و برای ایشان جایی برای نشستن باز کردند.
  • ایشان عادتشان این بود که درامور مدیریتی کشور دخالتی نمی کردند؛ ولی دلسوزی و دعایشان را داشتند و در خلوتها، آنچه لازمه خیرخواهی بود به آقایان می فرمودند. در ریان فتنه 18 تیر، آقازاده مقام معظم رهبری با مرحوم آقای بهجت دیداری داشتند. ایت الله بهجت به آقازاده رهبر انقلاب فرمودند به پدر سلام برسانید و بگویید محکم در جای خودش بنشیند؛ دشمنان می خواهند پدر شما را از جایگاهش بلند و ضربه های سنگینی را به نظام وارد کنند. آیت الله بهجت بسیار مراقب بودند که خدشه ای به رهبری و انقلاب وارد نشود.
  • ایشان در دیدار با یکی از نمایندگان مجلس فرمودند: باید دقت شود که مجلسیان در نهایت به نظر ولی فقیه برسند و نمایندگان ابتدا به نظرات ولی فقیه در زمینه های مختلف آشنا شوند. ایشان تصریح می فرمودند: ولایت فقیه در همه امور می تواند دخالت کنند.
  • ایشان – در خواب یا مکاشفه ای- خطری را نسبت به انقلاب پیش بینی کرده بودندو به مقام معظم رهبری در این خصوص پیغام دادند و توصیه صدقه و دعای خاص را به ایشان کردند و فرمودند: آنچه از من ساخته بود نیز انجام دادم.

 

*شهید محراب آیت الله دستغیب*

 

کیست که این ناله مرا به گوش عمامه به سرهای ایران برساند، هرکس می خواهی باش! خودت را مجتهد می دانی؛ مقدمات خوان می دانی؛ نمی دانم، هرچه خودتان می دانید؛ برتو واجب است امروز تبعیت از یک نفر. تو حق نداری در مقابل رهبر حرف بزنی؛ تماما باید تبعیت کنند... هر عمامه به سری که از رهبر مکرم فاصله بگیرد لعنت خدا برش باد. تمام عمامه سرها همه باید مطیع یک رهبر. امام یکی نائب امام هم یکی ؛ دیگری هیچ تقدم ندارد. همه باید فرمان ببرند، همه باید اطاعت کنند. دانشجویان عزیز ... گرگها شما را از رهبر الهی جدایی می اندازند؛ شما را گروه گروه نکنند؛ وسیله پیشرفت دشمن نشوید. وای به امتی که از هبر الهی خود فاصله بگیرد، هلاک است؛ هلاک است! طعمه دشمن است. الان می دانید آمریکا در کمین، انگلیس در کمین، شوروی در کمین، همه منتظرند کِی این ملت بی سرپرست می شود.

 

  علامه حسن زاده آملی*علامه حسن زاده آملی*

رهبری عظیم الشان تان را دوست بدارید؛ عالمی، عادلی، رهبری، مومنی، موحدی، سیّاسی، دلداری، رهبری، انسان ربانی ، پاک، منزه، که دنیا شکارش نکرده من جایی سراغ ندارم که عرض کنم. قدر این نعمت عُظمی را که خدا به شما عطا فرمود، قدر این رهبر ولیّ الهی را بدانید. الان این انسجام ما تکلیف شرعی ماست. مبادا عزیزان! مبادا آقایان! مبادا این وحدت ما را، - اول انقلاب یادتان هست چند فرقه برخاستند که می خواستند کشور را تجزیه کنند؟ حواستان جمع باشد - مبادا این جمعیت ما را ، مبادا این کشور علوی ما را، مبادا این نعمت ولایت را از دست شما بگیرند. خدایا به حق پیغمبر و آل پبغمبر، سایه این بزرگ مرد، این رهبر اصیل اسلامی، حضرت ایت الله معظم خامنه ای را مستدام بدار.

 

 آیت الله بهالدینی یت الله بهاء الدینی*

از همان زمان ، رهبری را در آقای خامنه ای می دیدم؛ چرا که ایشان ذخیره الهی برای بعد از امام بوده است. باید او را در اهدافش یاری کنیم. باید توجه داشته باشیم که مخالفت با ولایت فقیه کار ساده ای نیست. هنگامی که میرزای شیرازی بزرگ مبارزه با دولت انگلستان را از طریق تحریم تنباکو آغاز کرد؛ یک روحانی با او مخالفت کرد و میرزا با شنیدن مخالفت او، وی را نفرین کرد. همان نفرین باعث شد که نسل او از سلک روحانیت محروم شوند. پسر جوانش جوانمرگ شد و حسرت داشتن فرزند عالم به دل او ماند.

 

آیت الله العظمی فاضل لنکرانی * آیت الله العظمی فاضل لنکرانی*

برای محفوظ ماندن مشروعیت نظام و حکومت و برای فرار از استبداد و نظیر آن با توجه به خاطره تلخی که از سلطنت مشروطه وجود داشت، خبرگان قانون اساسی مسأله مهم ولایت فقیه را مطرح کردند... ولایت فقیه یعنی اینکه مشروعیت کارهایی که واقع می شود با اجازه و دخالت فقیه باشد هم نسبت به مجلس و هم قوه قضائیه و هم مجریه و این مطلب در استفتائات امام (ره) هم وجود دارد که مساله ولایت فقیه به حدی دائره اش ئسیع است که حتی در امور جزیی مانند عبور از یک چراغ قرمز دخالت دارد و مخالفت با آن را حرام می دانستند. لذا ضمن اینکه حکومت اسلامی شد، مساله استبداد و سلطه گری و اینها را کنار گذاشتند و همه امور در نظام اسلامی از آغاز تا انجام به ولایت فقیه منتهی می شود.( روزنامه جمهوری اسلامی 2/9/76)

 

 آیت الله مشکینی  *آیت الله مشکینی*

اصل ولایت فقیه بطور مشخص در قانون اساسی با نظر 40 مجتهد به تصویب رسید و جای هیچگونه شبهه ای نیست.... قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران کامل است و مصوبات آن پس از آنکه به تائید حضرت امام راحل رسید 99 درصد مردم به آن رای دادند... [قانون اساسی] ما از قانون اساسی برخی از کشورها جامع تر است و مطابق عقل و شرع و با دقت تدوین شده است.

 

آیت الله جوادی آملی  *آیت الله جوادی آملی*

 انقلاب اسلامی نظیر انقلاب پیامبر(ص) است؛ خداوند فرمود ما یک کاری کردیم که نه دوست فکر می کرد نه دشمن. اگر خدای ناکرده این انقلاب کمی آسیب ببیند دیگر مانند جریان صفویه نیست که بعد از آن زندیه و قاجاریه و پهلوی بیاید. اگر معاذالله ضربه ببیند رفت که رفت! خدا آن روز را نیاورد!

این رهبر، دولت، نظام و ملت را باید با دعا حفظ کرد. اگر اختلافی است باید بر اساس قانون و مطلبی که رهبری می فرماید عمل کرد... آیه 54 سوره مائده می فرماید: اکنون که اسلام آمده اگر شما اسلام را یاری نکنید من یک گروهی را می آورم بهتر از شما. دنیا که تمام نشده است! معاذالله کسی فکر نکند که اگر انقلاب را یاری نکردیم تمام می شود؛ وعده الهی است؛ عمده خسارت بر خود ماست.

اگر خدای نکرده ما همان راه پیشینیان را در این انقلاب طی نکردیم ، به همان عواقب دچار خواهیم شد.( بیانات ایشان در درس تفسیر، 27/10/88 به نقل از خبرگزاری جمهوری اسلامی)

 

 آیت الله العظمی نوری همدانی *آیت الله العظمی نوری همدانی*

دشمنان امروزه موضوع اصل ولایت فقیه را مورد حمله قرار داده اند و می خواهند به هر طریقی به این رکن اساسی و اصلی نظام ضربه بزنند.  دشمنان با انقلاب مخملی خود می خواهند « ولی فقیه » را مورد هجمه قرار داده، که ما باید در مقابل این توطئه ها بیدار و هشیار باشیم . فتنه های دشمنان را باید جدی بگیریم و با ایستادگی در برابر آن مدافع حریم ولایت باشیم.

 

 آیت الله العظمی مکارم شیرازی*  آیت الله العظمی مکارم شیرازی*

احترام به قانون اساسیکه میراث خون شهیدان ماست و به تصویب 98 درصد مردم رسیده است، احترام به ولایت فقیه است. همچنان که احترام به ولایت فقیه نیز احترام قانون اساسی و ارج نهادن به خون شهیدان است... حلقه اتصال مردم در کشوری که قومیتها و زبان های مختلف دارد فقط اسلام است و نبود ولایت فقیه به معنای شکستن این حلقه است. علاقه به اسلام، کشور و قانون اساسی ما را برآن میدارد که درحفظ حکومت اسلامی و ولایت فقیه تلاش کنیم.

 

  آیت الله جعفر سبحانی * آیت الله جعفر سبحانی*

اساس کشور را ولایت فقیه تشکیل میدهد.

 

آ یت الله صالحی مازندرانی  *آیت الله صالحی مازندرانی*

روح نظام همین ولایت فقیه است. در قانون اساسی این را به عنوان اصل اصیل و رکن رکین گذاشته اند... تلاشهای زیادی بود و هست برای اینکه این روح از نظام برو، وقتی روح برود جسد خالی و بی روح دیگر تأثیری ندارد.

 

آیت الله مصباح یزدی  *آیت الله مصباح یزدی*

ولایت فقیه عامل پیروزی انقلاب اسلامی ملاک مشروعیت نظام اسلامی و مایه تداوم و بقاء آن است... نباید اعتقاد به ولایت فقیه به عنوان یک شعار سیاسی یا به خاطر تبعیت از قانون اساسی باشد؛ زیرا چنین باوری ضعیف سست و قابل تغییر خواهد بود. اعتقاد به ولایت فقیه و اطاعت ازاوامر او مانند اطاعت از پیامبر(ص) است که خداوند بر مسلمین واجب کرده است. هر عاقل منصفی می پذیرد که در طول سه دهه ی گذشته امام راحل(ره) و حضرت آیت الله خامنه ای چه درامور داخلی و چه در مسائل خارجی، ازهر جهت بهترین نوع مدیریت را داشته اند و بارها این نظام را از بحران نجات داده اند...

 


+


 

دانلود 2دانلود 46 تابلوی نمایشگاه آستان خورشید بصورت فشرده و با اندازه 14.62مگابایت

+

1-در دوران غیبت امام زمان (عج) که دسترسی به امام معصوم ممکن نیست ,آیا باز هم تشکیل حکومت ضرورت دارد؟

 

2. این ولایتی که شما می گویید در کجای دین آمده است آیا می توانید دلیلی قرآنی برای اثبات ولایت فقیه بیاورید؟

 

3.بعضی ها می گویند ولی فقیه نایب امام زمان (عج) است, معنای این حرف چیست ؟ آیا کسی از علما هم این مطلب را قبول دارد؟

 

4.ولی فقیه که معصوم نیست, چرا ولایت معصومین به فقیه نسبت داده می شود؟ 

 

 5. ((مطلقه)) بودن ولایت فقیه به چه معناست ؟ یعنی هر کاری که خواست,می تواندانجام دهد؟!

 

6.آیا می شود آزادانه هر نوع اشکال به رهبری را در جامعه مطرح کرد؟

 

7.چرا ولایت فقیه مثل حکومتهای سلطنتی مادام العمر است !؟

 

8.اگر یکی از مراجع ، اعلم از ولی فقیه باشد ، چه؟ اصلا منظور از اعلم در بحث ولایت فقیه چیست؟

 

9.آیااین هدایت الهی که درمصونیت ولی فقیه ازخطا و اشتباه متجلی میگردد درروایات ما هست ؟

 

10.اخیرا بعضی نظریه ((رهبری شورایی)) را مطرح می کنند این شیوه مدیریت چگونه است؟

 

11.آیا ساز و کاری برای اعمال نظارت بر کارهای ولی فقیه در قانون وجود دارد؟

 

12.حیطه اختیارات ولی فقیه در چه حدی است آیا می تواند در زندگی خصوصی مردم هم دخالت کند؟

 

13.آیا دلیلی وجود دارد که خداوند ولی فقیه را نیز از اشتباه در تصمیم گیری ها مصون سازد؟

 

14.پس از انقلاب شکوهمند اسلامی ایران و گذشت ۳۰ سال از آن متاسفانه هنوز هم در ادارات سازمانهای دولتی و اماکن عمومی شاهد بروز تخلفات و زیر پا گذاشته شدن حدود شرعی هستیم . پس تفاوت این حکومت با رژیم طاغوت در چیست؟

 

15.ویژگیهای حاکم اسلامی از نگاه قرآن و روایات چیست؟

  

16.آیا علمای  زمان ما وجود ویژگیهای حاکم اسلامی از نگاه قرآن و روایات در مقام معظم رهبری را تایید می کنند؟



✜ ح-سحر و منتظر✜
۰۱ شهریور ۹۲ ، ۱۷:۰۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳ نظر
✜ ح-سحر و منتظر✜
۰۳ شهریور ۹۲ ، ۱۵:۴۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر